تماس با ما

فید خبر خوان

نقشه سایت

بزرگترین فروشگاه فروش محصولات الکترونیکی در الکترونیک110ایسام

سایت جعفر0023فورکیا ارائه ی بهترین ها، کمیاب ترین ها و پرارزش ترین فایلها را سرلوحه ی کار خود قرار داده است ....


اگر به یک وب سایت یا فروشگاه رایگان با فضای نامحدود و امکانات فراوان نیاز دارید بی درنگ دکمه زیر را کلیک نمایید.

ایجاد وب سایت یا
فروشگاه حرفه ای رایگان

دسته بندی سایت

محبوب ترین ها

پر فروش ترین های فورکیا


پر بازدید ترین های فورکیا

برچسب های مهم

آمار بازدید سایت

پیوند ها

نظرسنجی سایت

آیا شما از سایت جعفرفورکیا و مطالب و محصولات آن راضی هستید؟

آمار بازدید

  • بازدید امروز : 71
  • بازدید دیروز : 479
  • بازدید کل : 733844

مواد تشكيل دهنده ماده تاريك


 مواد تشكيل دهنده ماده تاريك

 

ماده معمول

 

سيارات

 

ماده تاريك ممكن است از چيزهاي معمولي مثل جنس سيارات تشكيل شده باشد، ولي سياراتي مثل زمين به اندازه كافي جرم ندارند، پس ممكن است ژوپيترها تشكيل دهنده ماده تاريك باشند.

 

اما اين نظريه چندين مشكل دارد، اول اينكه ما فرض كرده ايم سيارات فقط در اطراف ستارگان شكل گرفته اند، بنا بر اين ستارگان به ميزان بسيار كمي جرم آن ها را بالا مي برند. با اين حساب امگا = 0.005 خواهد بود كه براي تشكيل دادن 88% جرم عالم كافي نيست.

 

دومين و مهمترين مشكل از تركيب هسته اي مهبانگ (big bang nacleosynthesis) ناشي مي شود. در لحظه تولد عالم وقتي مهبانگ رخ داد عالم ماده اي بسيار گرم تشكيل شده از انواع ذرات بود، در حالي كه عالم بزرگ و بزرگتر و به سردي مي گراييد ذرات ماده معمول مثل الكترون، نوترون و پروتون ها نيز سرد مي شدند و اتمهاي مواد موجود در عالم را تشكيل مي دادند. غالب اين اتمها مربوط به هليوم و هيدروژن هستند.

 

BBN يك تئوري موفق است كه نه تنها هيدروژن و هليوم را به عنوان بيشترين عناصر جهان معرفي مي كند بلكه نسبت آنها را نيز به درستي بيان مي كند.

 

اما مسئله اي وجود دارد. مقدار هر ماده اي كه تشكيل مي شود به ميزان ماده معمول تشكيل دهنده اتم (ماده بارنوييك) بستگي دارد و BBN مقدار اين ماده را براي عالم كنوني چيزي در حدود امگا = 0.1 پيش بيني مي كند.

 

بايد توجه كرد كه اين ميزان ماده بارنوييك براي مواد قابل مشاهده در عالم ما زياد است در نتيجه مقداري ماده معمول تاريك (از جمله سيارات و ستارگان سوخته) وجود دارد اما اين مواد نمي توانند توجيه كننده سرعت خوشه و منحني دوران آنها باشند.

 

ستارگان تاريك - ژوپيترها، كوتوبه هاي قهوه اي، كوتوله هاي سفيد

 

ماده معمول ديگري كه مي تواند تشكيل دهنده ماده تاريك باشد ستارگاني هستند كه جرم كافي براي سوختن و درخشان شدن ندارند- كوتوله هاي قهوه اي - يا ژوپيترها - ژوپيترها كوتوله هايي به مراتب (حدود 10 برابر) سنگين تر هستند و به صورت ستارگان بسيار كوچك و كم نور فعاليت دارند. اما اين احتمالات مثل سيارات در مقابل BBN با مشكل مواجه مي شوند و باز باريون كافي وجود ندارد. احتمال اين نيز مي رود كه نظريه BBN اشتباه باشد ولي چون اين نظريه تا كنون بسيار موفق بوده است به دنبال انتخاب هاي ديگري براي ماده تاريك هستيم.

 

ماده عجيب

 

اين ماده آنقدر ها هم عجيب نيست فقط ماده اي است كه الكترون، نوترون و پروتون ندارد. بسياري از چنين ذرات شناخته شده اند و چند مورد از آن ها در حد تئوري هستند تا بتوان مشكل ماده تاريك را حل كرد.

 

نوترينو ها

 

نوترينو ها ذرات بدون جرمي هستند كه وجودشان ثابت شده و لي دلايلي وجود دارد كه نشان داده گاهي اوقات جرم بسيار كوچكي دارند. در عالم مقدار بسيار زيادي از اين ذرات وجود دارد، با اين حال حتي يك جرم بسيار كوچك تر براي ماده تاريك پر اهميت است. جرمي به اندازه 1/5000 جرم الكترون، امگايي به اندازه 1 بدست مي دهد.

 

ويمپ ها (WIMPs)

 

بيشتر انتخاب هاي ماده عجيت در دسته ويمپ ها Weakly Interaching massive particles قرار مي گيرند. ويمپ ها دسته اي از ذرات سنگين هستند كه به سختي با ذرات ديگر واكنش مي دهند از اين ذرات مي توان در تراسنيو ها و آكسيون ها را نام برد.

 

اثبات وجود ماده تاريك

 

جاذبه دليل وجود ماده تاريك

 

وجود يك پديده را از دو روش مي توان اثبات كرد:مشاهده مستقيم پديده يا مشاهده تاثير آن بر پديده هايي كه راحت تر مشاهده مي شوند.

 

اين مطلب كه در آسمان شب چيزهايي هست كه به راحتي ديده نمي شود و هميشه مورد توجه بوده است. هنگام استفاده از تلسكوپ يا راديو تلسكوپ فقط اشيايي رصد مي شوند كه از خود نور يا امواج راديويي گسيل مي كنند. اما هر پديده اي اين خصوصيات را ندارد حتي سياره خودمان زمين نيز به علت تاريكي بيش از حد قابل مشاهده نيست.

 

خوشه هاي كهكشاني

 

مقدار قابل توجهي ماده در بررسي خوشه هاي كهكشاني وجود دارد كه ما نمي توانيم به آساني آنها را ببينيم. خوشه هاي كه از تجمع چند صد تا چند هزار كهكشان يا كهكشان هاي تك در فضا بوجود آمده اند. در دهه 1930، zwicky، Smith، دو خوشه تقريبا نزديك به هم Coma و Virgo را از لحاظ كهكشان هاي تشكيل دهنده و سرعت خوشه ها مورد بررسي قرار دادند، و سرعتي كه بدست آوردند چيزي بين 10 تا 100 برابر مقداري بود كه انتظار داشتند.

 

معني اين چيست؟ در يك گروه از كهكشان ها مثل خوشه تنها نيروي موثر بر كهكشان ها گرانش است و اين گرانش اثر كششي كهكشان ها بر يكديگر است كه باعث بالا رفتن سرعت آنها مي شود.

 

سرعت مي تواند مقدار ماده موجود در كهكشان را به دو طريق مشخص كند:

 

جرم خوشه ها

 

جرم بيشتر كهكشان باعث مي شود نيروي شتاب دهنده به كهكشان نيز بيشتر شود.

 

شتاب و سرعت خوشه ها

 

اگر شتاب يك كهكشان خيلي زياد باشد مي تواند از ميدان جاذبه خوشه خارج شود. اگر شتاب كهكشان بيش از سرعت فرار باشد، خوشه را ترك خواهد كرد.

 

به اين ترتيب همه كهكشان ها سرعتي پايين تر از سرعت فرار (گريز) خواهند داشت. و با اين نگرش مي توان جرم كل خوشه را حدس زد كه مقدار قابل توجهي از ميزان مشاهده شده است. با اين حال اين نظريه به علت اينكه مبني بر مشاهده بود و مشاهدات غالبا با اشتباه همراهند مدت طولاني مورد توجه قرار نگرفت.

 

هنگامي كه چيزي به وسعت يك خوشه كهكشاني نگاه مي كنيد با اينكه ممكن است سرعت ها زياد باشند در مقابل وسعت خوشه ها چيزي به حساب نمي آيند پس مشاهده مداوم يك خوشه در طي چندين سال تصوير يكساني از آن بدست مي دهد. ما نمي توانيم كهكشان هايي را كه بدون الگو حركت مي كنند با دقت ببينيم. پس يك كهكشان با سرعت زياد ممكن است از خوشه جدا شده باشد يا اصلا متعلق به خوشه نباشد. حتي ممكن است بعضي از كهكشان ها فقط مقابل كهكشان هاي ديگر در راستاي خط ديد آنها باشند. با اين حساب اين كهكشان گمراه كننده خواهد بود.

 

منحني حركت انتقالي كهكشان ها

 

دلايل قابل اعتماد تري در دهه 1970 در پي اندازه گيري منحني هاي دوران كهكشان ها ارايه شد. علت قابل اعتماد تر بودن آنها اين است كه اطلاعات موثق تري در مورد تعداد يشتري كهكشان دست مي دهند.

 

از گذشته مي دانستيم كه كهكشان ها حول مركز شان دوران دارند درست شبيه به چرخش سيارات به دور خورشيد و مانند سيارات از قوانين كپلر پيروي مي كنند. اين قوانين مي گويند سرعت چرخشي حول يك مركز فقط به فاصله از مركز و جرم موجود در مدار بستگي دارد.

 

پس با پيدا كردن سرعت چرخش يك كهكشان مي توانيم جرم موجود در كهكشان را محاسبه كنيم. همان طور كه در كناره هاي كهكشان ميزان نور به سرعت كم مي شود انتظار مي رود سرعت چرخش نيز پايين بيايد ولي اين اتفاق نمي افتد و سرعت در همان ميزاني كه محاسبه شده بود ثابت مي ماند و اين مطلب آشكارا نشان مي دهد در كناره هاي كهكشان جرمي وجود دارد كه ما نمي بينيم. اين آزمايش در مورد چندين كهكشان حلزوني - از جمله كهكشان راه شيري خودمان - انجام شده و هر بار به همين نتيجه رسيده است. و اين محكمترين و بهترين اثبات براي وجود ماده تاريك است

 

ميزان وجود ماده تاريك

 

چه ميزان ماده تاريك وجود دارد؟

 

كيهان شناسان ميزان موجود در عالم را با پارامتري به نام امگا مورد بحث قرار مي دهند. در يك عالم بسته يعني عالمي كه جرم آن در حدي است كه عاقبت در خود فرو مي ريزد امگا بيش از 1 تعريف مي شود. در يك عالم باز يعني عالمي كه تا ابد اجزاي آن در حال دور شدن از يكديگر هستند امگا كمتر از 1 است و يك عالم مسطح به طور ايده آل امگايي برابر 1 خواهد داشت.

 

ميزان ماده قابل مشاهده موجود در عالم در حدود 0.05 = امگا است و به هيچ وجه بيش از آن نمي باشند. نظريه پردازان مايلند امگاي عالم را چيزي 1 در حدود در نظر بگيرند به آن معني كه ماده تاريك 0.95 = امگا يا 95% عالم را تشكيل داده است.

 

اما در صورتي كه واقع بينانه تر نگاه كنيم مي بينيم كه دانشمندان دليلي براي بيشتر بودن اندازه امگا از 0.4 ندارند با اين حساب ميزان ماده تاريك 0.35 امگا خواهد بود كه 88% جرم عالم است.

 

مي بينيم كه 88% عالممان كاملا ناشناخته است.

 

به نقل از سي پي اچ تئوري

 

برای خرید و دانلود پروژه های الکترونیک برنامه نویسی کامپیوتر و پروژه های آماری ما، به قسمت (آرشیو فایلهای فروشگاه) بروید ......

انتشار : ۹ مهر ۱۳۹۴

برچسب های مهم

متافيزيك ابن سينا


متافيزيك ابن سينا

ترانه جوانبخت

 

متافيزيك آن طور كه ابن سينا در كتابش با عنوان "شفا" در نظر گرفته، توضيح عقلاني همه هستي ست. ابن سينا "مشتق شدن همه چيز از هستي لازم"، ابديت هستي و نيز نفي شناخت آنچه مجزا از منبع هستي ست را در اين كتاب توضيح داده است.

ابن سينا براي هر علمي موضوعي در نظر گرفته و علوم را به دوشاخه نظري و عملي تقسيم كرده است. از نظر او، علم نظري دانشي ست كه موضوعش مستقل از ماست درحالي كه علم عملي براي ما كاربرد دارد. او سه نوع علم عملي در نظر مي گيرد: دانش كشورداري، اقتصاد و حكومت بر خود. او همچنين سه علم نظري را ممكن مي داند: فيزيك، رياضي و دانش ماوراء الطبيعه.

ابن سينا اولين كسي ست كه كاني شناسي را ابداع كرده و در شيمي به شيوه قديم هم كار كرده است. ابن سينا در نجوم نيز تحقيقاتي دارد و با ابوريحان بيروني تبادل فكر داشته است. يرداختن به حوزه هاي مختلفي كه ابن سينا در آنها كار كرده از بحث اين مقاله خارج است.

ابن سينا دانش ماوراء الطبيعه را دانشي الوهي مي داند و موضوعش را طبق ديدگاه ارسطويي چيزي مي داند كه موجوديت داشته باشد. او به دو دليل مربوط بودن خدا به دانشهاي ديگر را نفي مي كند:

۱. دانش هاي ديگر يا دانش عملي هستند يا فيزيك يا رياضي و نمي توانند درباره خدا باشند.

۲. اگر خدا در متافيزيك بررسي نشود در هيچ علم ديگري قابل بررسي نخواهد بود. حتي اگر محوريت موضوع خدا در اين علم لازم باشد نمي توان جز اين يذيرفت كه خدا موضوع خود را تشكيل مي دهد.

ابن سينا اين مورد را مطرح مي كند كه موضوع متافيزيك به علت اوليه مربوط است. اگرچه به نظر ابن سينا، علت اوليه موضوع منحصر به متافيزيك نيست. چرا كه وجود اين علت بايد در اين علم نشان داده شود. ابن سينا با استفاده از متافيزيك ارسطو اين راه حل را ييشنهاد مي كند كه موضوع متافيزيك هستي آن گونه كه هست مي باشد كه با هر آن چه وجود دارد اشتراك دارد. در تاريخ متافيزيك ابن سينا نخستين كسي ست كه اين راه حل را ييشنهاد كرده است.

ابن سينا موضوع متافيزيك را با موضوع ديگر علوم نظري مقايسه كرده است. او فيزيك را دانش اجسام آن گونه كه هستند نمي داند بلكه آن گونه كه حركت مي كنند يا ساكنند. رياضيات از نظر او، دانش مربوط به اندازه گيري و اعداد است و بنابراين به هستي كه حادث شدنش رياضي ست ارتباط دارد. در هر دوي اين دانشها هستي به طور محدود بررسي مي شود چرا كه به ماده، اندازه يا تعداد بستگي دارد. در اين دو دانش،‌ هستي ييش فرض شده است بدون آن كه براي خودش مطالعه شود. هستي موضوع دانش متافيزيك است و در اين دانش بدون هيچ محدوديتي بررسي مي شود. متافيزيك همه مقوله هاي مربوط به هستي از جمله: ذات، كميت و كيفيت را شامل مي شود ولي مقوله عمومي تر خود هستي ست كه بقيه مقوله ها را دربر مي گيرد.

موضوع متافيزيك، هستي همانطور كه هست و مشترك با هر آن چه هست مي باشد. ابن سينا مي گويد كه هستي نخستين موضوعي ست كه به فكر در مي آيد. اين نظر ابن سينا بعدها توسط فيلسوفاني نظير آكويناس و هايدگر استفاده شده است. تعبير هستي از اين جمله ابن سينا، درك روح ما از موجوديت داشتن چيزهاست. هستي، همه چيز را نه آن طور كه اين گونه يا آن گونه است بلكه آن طور كه موجوديت دارد دربر مي گيرد.

ابن سينا علاوه بر ارسطو، از نظر فارابي نيز بهره برده است. فارابي متافيزيك ارسطو را به اين صورت در نظر گرفته بود كه ١٠علت براي هستي وجود دارد كه ٩ علت ثانوي هستند. از نهمين علت، علت دهم كه علت فعال است به وجود مي آيد. دو علت اول، اولين كره آسماني و هفت علت كرات مربوط به سيارات را يديد اورده اند. فارابي روح اين كرات را به خلقت جوهر جسماني توسط خدا مربوط مي دانست كه ماده اوليه همراه با حركت را تشكيل داده است كه اجزايش با وجود تفاوتهاي شكلي به هارموني و هماهنگي رسيده اند، نيزعناصر چهارگانه طبيعي يعني گرما، سرما، خشكي و رطوبت از آنها تشكيل شده است. در ادامه چرخه تكاملي، اشكال كامل تر يعني گياهان، جانوران و انسان يديدآمده اند. فارابي همچنين به علم منطق، توانايي زبان و فكر يرداخته است. او تكامل ذهن را به سه مرحله ذهن بالقوه، ذهن بالقعل و ذهن به دست آمده تقسيم كرده است. از نظر او، نوع سوم ذهن با به كار بردن تصاوير و تصورات ذهني حاصل شده است.

ابن سينا نخستين كسي ست كه بين ذات* و موجوديت، فرق قائل شده است. از نظر او، موجوديت همان حادث شده از ذات است. به عبارت ديگر، موجوديت همان چيزي ست كه به ذات مي رسد وقتي كه وجود مي يابد.

ابن سينا مفهوم لازم را در نظر مي گيرد. از نظر او، لازم تاييدي بر موجوديت است. ارسطو نيز لزوم را در متافيزيك خود به عنوان مفهومي اساسي مطرح كرده بود. ابن سينا لزوم خدا را به عنوان دليلي بر موجوديت خدا به كار مي برد.

يكي ديگر از مشخصه هاي متافيزيك ابن سينا، تفاوتي ست كه بين لازم و ممكن مطرح كرده است. از نظر او، لازم به علت احتياجي ندارد در حالي كه ممكن به علت محتاج است. توجه به تفاوت بين ذات و موجوديت در اينجا ضروري ست: هستي لازم، اصل موجوديتش را در خود دارد اما هستي ممكن اين طور نيست و اصل موجوديتش را در خود ندارد. براي هستي ممكن، موجوديت يك حادثه است كه به ذات اضافه مي شود. هستي ممكن به چيزي احتياج دارد تا واقع شود كه همان هستي لازم است. به عبارت ديگر، هستي لازم همان علت هستي ممكن است كه موجوديت آن را سبب شده است. اين هستي لازم به نوبه خود، يا لازم است يا ممكن و اگر ممكن باشد براي موجوديت يافتنش به علت لازم ديگري احتياج دارد. بنابراين هستي لازم به طور الزامي بايد وجود داشته باشد تا همه چيز هستي خود را از آن بگيرد. ابن سينا تاييد كرده است كه در هستي لازم، هستي و ذات يكي هستند.

طبق استدلال ابن سينا، وجود ابديت هستي الزامي ست. چرا كه در يك تداوم زماني، هر چيز توسط علتي به وجود آمده كه خودش علتي ممكن است. بنابراين هميشه مي توان به يك علت دروني و سيس يه علت آن علت رسيد و تا بي نهايت ادامه داد. طبق نظر ابن سينا، اگر بخواهيم براي چيزي علتي در نظر بگيريم، بايد آن علت به طور هم زمان با آن چه سبب شده وجود داشته باشد بنابراين علت لازم آن خواهد بود. خلقت از نظر ابن سينا، به اين معني نيست كه موجوديت از يك "تصميم" دروني در زمان مشتق مي شود (تصميم الوهي كه مشكل چندگانگي را ايجاد مي كند) بلكه به اين معني ست كه يك شيء، موجوديتش را از يك علت لازم گرفته است. بنابراين خلقت يك وابستگي در هستي ست نه تداوم زماني.

الزام ابديت هستي در ديدگاه ابن سينا يعني اثبات ابديت هستي توسط ابن سينا. به عبارت ساده تر اثبات ابديت هستي يعني اثبات وجودي ابديت هستي. يس احتمال و امكان در آن راه ندارد. ابن سينا هستي را ابدي مي دانست.

ابن سينا دو دليل براي نادرست بودن نظريه تدوام دروني-زماني اصل اوليه نسبت به موجوديت جهان ارائه داده است:

۱. اگر در نظر بگيريم كه خدا قدرت خلق كردن را قبل از خلقت داشته، اين اشكال وجود خواهد داشت كه زماني معين قبل از خلقت جهان وجود داشته كه شامل خدا هم شده است و اين غير ممكن است،

۲. اگر در نظر بگيريم كه خدا خلقت را در زماني غير از زماني كه جهان را خلق كرده است مي توانست آغاز كرده باشد،‌ اين اشكال وجود دارد كه خالق در زمان معني از ناتواني به توانايي رسيده و اين لزوم خلقت بوده كه به او چنين امكاني داده است و اين مورد، اشكال دوم اين نظريه است.

ابن سينا در كتابش نتيجه گرفته كه تداوم دروني-زماني براي خلقت غير ممكن است و خلقت را بايد به صورت يك اشتقاق موجودات از فكر خدا در نظر گرفت چراكه خدا فكري خالص است كه به فكر مي آيد و فكرش به صورت كار است كه همان ذات همه موجودات است.

ابن سينا با اين نظريه، چندگانگي را از اصل اوليه رد كرده است: "او همه چيز را در آن واحد به تفكر در مي آورد كه به چندگانگي در ماده شكل مي گيرد يا در حقيقت ذاتش به فرمهايشان درمي آورد اما اين فرمها از فكر او مشتق مي شود." ذات اجسام به دليل آن كه فكر شده اند، وجود دارد. جهان از اين فكر كه همان اصل اوليه لازم است يديد آمده است.

براي اين كه اين اصل داراي يگانگي باشد، ابن سينا از اصل نئو افلوتيني بهره گرفته و در كتابش نوشته است كه اشتقاق اول از واحد است كه فكر ديگر را مشتق مي كند و اين اشتقاق ادامه مي يابد و تحت هر فكر، يك كره آسماني وجود دارد (ابن سينا در مجموع ۱۰ فكر مجزا در نظر گرفته است). طبق اين نظريه نئو افلوتيني، جهان از يك اشتقاق اوليه از فكر الوهي سرچشمه گرفته است.

نظريه متافيزيك ابن سينا چند مشخصه مهم دارد:

۱. ابن سينا يايداري موضوع متافيزيك يعني هستي همان طور كه هست را مطرح كرده است.

۲. هستي، نخستين موضوعي ست كه به فكر ما مي رسد.

۳. ابن سينا ذات و موجوديت (يا هستي) را از هم متفاوت در نظر گرفته است. اين مورد در متافيزيك يوناني بررسي نشده بود.

۴. خدا هستي لازم است كه هستي و ذاتش لزوما در او مرتبط هستند.

۵. جهان (ذات ها) از خدا مشتق شده كه خودش فكر مي شود.

لازم است اشاره كنم كه دور شدن ابن سينا از فلسفه ارسطو را يكي از مزيات فلسفه سينايي مي دانند. هرچند كه بهتر است وجوه متفاوت هر دو را در نظر گرفت.

* اگر كلمه ذات يا essence را درباه خدا به كار بريم، ذات همان جوهر يا substance است. ارسطو نيز براي جوهر يا substance چهار معنا در نظر گرفته بود: ١. ذات يا ti esti ٢. فراگير يا universal ٣. گونه ٤. سوبسترا.

منابع:

۱. برهان شفا-شيخ الرئيس بوعلي سينا-ترجمه مهدي قوام صفري- انتشارات كتابخانه مركزي-تهران

۲. فن سماع طبيعي از كتاب شفا- شيخ الرئيس بوعلي سينا- محمد علي فروغي- انتشارات كتابخانه مركزي-تهران

۳. Avicenne, La Metaphysique Du Shifa,trad. M. Achena et H. Masse, Les Belles Lettres, 1995

۴. Le Statut De La Metaphysique, Alain De Libera, La Philosophie Medievale, PUF, 1993

مطالب مرتبط : ويژگيهاي مادي از ديدگاه ابن سينا

(استفاده از مقالات سايت تنها با ذكر نام نويسنده و لينك مستقيم به مقاله آزاد مي باشد)

منبع: تاريخ فلسفه

 

http://philosophers.atspace.com/t_ebn_sina.htm

 

برای خرید و دانلود پروژه های الکترونیک برنامه نویسی کامپیوتر و پروژه های آماری ما، به قسمت (آرشیو فایلهای فروشگاه) بروید ......

انتشار : ۹ مهر ۱۳۹۴

برچسب های مهم

مونادهاي لايبنيتس و سي پي اچ جوادي


مونادهاي لايبنيتس و سي. پي. اچ جوادي

 

سام قندچي

 

بتازگي من اين افتخار را داشته ام، كه تئوري همه چيزTOE -Theory Of Everything جديدي، بنام CPH سي. پي. اچ را، مطالعه كنم.

 

نظريه سي. پي. اچ از طرف يك فيزيكدان ايراني بنام آقاي حسين جوادي طرح شده است. تئوري آقاي جوادي من را به ياد مونادولوژي لايبنيتسLeibnizs Monadology مياندازد، مدلي از جهان كه به پلوراليسم متمايل بود. پلوراليسم لايبنيتس به پلوراليسم اتميستها (از دموكريت تا راسل) نزديك تر بود، تا به پلوراليسم ارسطو.

 

ارسطو، در مقايسه با اتميستها، همانگونه كه مفصلأ در رساله موقعيت مونيسم و پلوراليسم در متافيزيك ارسطو توضيح داده ام، پلوراليسم را بمثابه مفهومي ادراكي تلقي ميكند، يعني از نظر "ترتيب توضيح" مونيستي است، در صورتيكه "ترتيب حس"، پلوراليستي است. در آن رساله من نظريه ارسطو را اينگونه خلاصه كرده ام:

 

براي ارسطو،] يك هيرارشي مفاهيم وجود دارد كه به چيزهاي واقعي معطوف است و در ترتيب توضيح، عام اول است و خاص آخر، در صورتيكه در ترتيب حس، خاص اول است و عام آخر. در ترتيب حس، بنيادي ترين مفهوم، ذات است كه با مفاهيم يگانگي (يا هستي) و اصول اوليه دنبال ميشود...براي كشف اينكه آيا كثرت يا وحدت در متافيزيك ارسطو تقدم دارند، بايستي از خود بپرسيم كداميك در ترتيب حس متقدم است، چرا كه ارسطو، در تمام فلسفه خود، به وجود چيزهاي قابل حس تقدم ميدهد و نه به ايده هاي تجريدي...ارسطو در كتاب فيزيك خود مينويسد "عام قابل شناخت تر است در ترتيب توضيح، خاص در ترتيب حس [كتاب اول فيزيك، 189 5-10، متن انگليسي BW ص 228. بر مبناي دو تفسير متافيزيك ارسطو در اين رساله، كثرت در پي خاص ميباشد و يكتائي در پي عام. در نتيجه، كثرت گرائي در جهان آنگونه كه هست متقدم است، و يكتاگرائي در ايده ها و توضيحات متقدم است. بعبارت ديگر، يكتائي از ديدگاه واقعيت دورترين است، و ممكن است حتي سوبژكتيو باشد، و كثرت نزديكترين به درك واقعيت است و حالت واقعيت ابژكتيو است. بنابراين من ميتوانم جمع بندي كنم كه پلوراليسم آنچيزي است كه ارسطو در متافيزيك خود دفاع ميكند، هرچند آنگونه كه توضيح دادم،، با همه بغرنجي ها و ريزه كاري هاي طرح متافيزيك ويزه ارسطو.

 

مونادولوژي لايبنيتس سالهاست كه توجه من را جلب كرده است، يعني از 25 سال پيش كه اول بار درباره آن در آثار برتراند راسل خواندم. فلسفه "اتميسم منطقي" خود برتراند راسل را در اتميسم منطقي-يك پاراديم يا يك هدف شكست خورده [http://www.ghandchi.com/393-RussellAtomismEng.htm] مفصلأ بحث كرده ام. عبارات زير را در آن رساله، درباره چالش مشابهي كه مقابل هم مونادولوژي لايبنيتس وهم فلسفه اتميسم منطقي راسل است، چنين نوشته ام:

 

"...درك سوبژكتيو حقيقت ابژكتيويزه ميشود، وقتي كه او [برتراند راسل] ادعا ميكند، كه حقيقت جهان ميتواند به "فاكت هاي تشكيل دهنده حقائق جهان" تقليل يابد. اين موضع خيلي به مونادولوژي لايبنيتس شبيه بود، آنجائي كه درك سوبژكتيو ذهن، از طريق موناد ها "ابژكتيويزه" ميشود. از نظر اتميسم منطقي، اتم هاي مرتبط با حقيقت در جهان عيني، ، خاص ها، روابط، يا كيفيت ها نيستند؛ بلكه يك وحدت ويزه از آنها، يعني فاكت هاي اتميatomic facts ، حقيقت را تشكيل ميدهد . بنابراين اين فاكت هاي اتمي، گرچه بغرنج هستند، اما غير قابل تقليل به اجزأ هستند، گوئي ابژكتيويزه شدن حقيقت، نظير شبحي است كه آنها را با هم نگه داشته است.

 

جالب است بيادآوريم كه لايبنيتس چقدر از مفهوم كنش در فاصلهaction at a distance، در تئوري جاذبه نيوتون، آشفته شد، كه تا حد مجادلات زشتي با نيوتون جلو رفت. در واقع، درست است كه دعواي آنها بر سر حساب انتگرال و ديفرانسيل، درباره اختلاف بر سر درستي يا غلطي تئوري نبوده، و بر سر اين بود كه كداميك از آنها اول calculus را اختراع كرده است، اما نزاع آنها بر سر كنش در فاصله، اختلافي واقعي بين آندو بود، كه حتي تا حد مشاجره درباره الهيات هم گسترش يافت.

 

جوادي نيز سعي دارد موضوع كنش در فاصله را با تئوري تبديل كميت برداري نيروvector quantity و كميت عددي انرژيscalar quantity توضيح دهد، وقتيكه او نشان ميدهد حاصل ضرب يك كوانتوم نيرو در طول پلانك برابر يك كوانتوم كار (Wq=Fg.Lp) است. بنابراين نظير لايبنيتس، براي جوادي، هيچ عملي (كنشي) در فاصله وجود ندارد، و فضا از گراويتون ها پر شده است، كه بر هم متقابلأ اثر ميگذارند. براي جوادي گراويتون ها چيزي نيستند، غير از سي. پي. اچ، وقتيكه گردشspin دارد، و سي.پي. اچ (Creation Particle Higgs) ذره بنيادي جهان است، با جرم ثابت ، در حركت ثابت، در چارچوب ساكنinertial frame .

 

به عبارت ديگر، تمام جهان يك دنياي ساده 5 بعدي است (متذكر شوم كه در اينجا گردشspin به مثابه يك بعد در نظر گرفته شده است). مدل جوادي، نه تنها ناسازگاريهاي مكانيك كوانتا و تئوري نسبيت را توضيح ميدهد، حتي مسائل فيزيك كلاسيك را بهتر از تئوري 10 بعدي ريسمانها توضيح ميدهد. مثلأ از آنجا كه نيرو كميتي برداري است، ثبات مقدار حركتconservation of momentum در هر سه بعد فيزيكي همزمان حفظ ميشود، در صورتيكه جرم و انرژي كميت هاي عددي هستند، يعني ثبات جرم و انرژيconservation of mass and energy يك بعدي حفظ ميشوند، حد اقل وقتيكه با مكانيك كلاسيك سر و كار داريم. حال تبديل پذيري نيرو و انرژي در تئوري سي. پي. اچ، اين مفاهيم اساسي فيزيك را يكسان ميكند. در نهايت نظريه سي. پي. اچ، چالش اصلي فيزيك معاصر، يعني اتحاد سه نيروي طبيعت را ممكن ميكند.

 

البته من بايستي همچنين ذكر كنم كه از ديدگاه تكنولوژي، موفقيت نانوتكنولوژي يكي از بهترين اثبات هاي اتميسم است. همانگونه كه در 1959 فينمن گفت، ننو تكنولوژي چيزي نيست جز ساختن مجدد جهان "از اتم تا اتم". مضافأ آنكه بخاطر آوريم آنچه برتراند راسل درباره آناليز نوشته بود:

 

"يك هدف كه در همه آنچه من گفته ام جريان دارد، مدلل كردن آناليز است، يعني كه تدليل اتميسم منطقي، نظري كه ميتوان در تئوري، اگر نه در پراتيك، به نهايت بسيط دستيافت، كه از آن دنيا را ساخت، و آن بسيط هاsimples آن نوع واقعيت را دارند كه متعلق به هيچ چيز ديگري نيست.

 

[Russell, Bertrand, The Philosophy of Logical Atomism, LK, p. 270]

 

در سطور زير من تحليل خود از مونادولوژي لايبنيتس را، از ديدگاه فلسفه علم، ارائه ميكنم، به اين اميد كه در عين آنكه بحث هاي تئوري سي. پي. اچ. در مجامع فيزيك جريان دارد، من بتوانم كمك كنم بحث هاي مشابهي درباره مدل سي. پي. اچ در محافل فلسفه علم http://www.ghandchi.com/358-falsafehElm-plus.htm شروع شود.

 

بررسي موناد هاي لايبنيتس از ديدگاه فلسفي

 

در آغاز "اصول طبيعت و برازندگيPrinciples of Nature and Grace" [Leibniz, G.W., Philosophical Papers and Letters, Leroy Loemkev Edition, University of Chicago, 1956, Vol. II, p.1033-4]، لايبنيتس "ذاتsubstance" را به سبك دكارتي، بمثابه "هستي اي كه قابليت عمل كردن دارد" تعريف ميكند، و "ذات سادهsimple substances" را بعنوان "آنچه كه هيچ جزئي ندارد" تعريف ميكند. سپس مونادها معرفي ميشوند، بعنوان معادل "ذات هاي ساده،" و با طرح اين بحث ادامه ميدهد كه "موناسMonas لغت يوناني است كه وحدت را برجسته ميكند يا آنچه كه يكتا است."

 

افلاطون به ذهن بمثابه موناد برخورد ميكند [Aristotle, De Anima, The Basic Works of Aristotle, Richard Mc Keon Edition, 1941, P.540]، و اكثر مفسرين معتقدند كه در واقع لايبنيتس، برعكس افلاطون، ارسطو، و دكارت، كه الهام دهندگان اصلي اش بودند، در متافيزيك خود ذهن را تقسيم پذير فرض كرده، و اجزأ آنرا موناد فرض نموده است.

 

بنابراين اينگونه تصور ميشود كه خصلت مونادها فكري است. از سوي ديگر، لايبنيتس به موناد ها بمثابه "اتم هاي حقيقي طبيعت" اشاره ميكند [Leibniz, Monadology, George Montgomerys Translation, Open Court Publ, Illinois, 1980, P.251] كه شباهت خاصي به اتميسم يونان باستان دارد. معهذا اكثر مفسرين توافق دارند كه موناد ها با اتم اتميستها متفاوت هستند، تا آنجائي كه مونادهاخصلت قابل بسط بودنextension را در خود ندارند، در صورتيكه اتم هاي اتميستها ها خصلت قابل بسط بودن را داشتند. بعبارت ديگر مونادها نقاط هندسي نيستند و نقاط متافيزيكي هستند [Copleston, Frederick, A History of Philosophy, Vol. IV, The Newman Press, Maryland, 1960, P.266]. در نتيجه، با وجود شباهتهاي غير قابل انكار مونادولوژي و اتميسم، خصلت اين "اتمها" (يعني مونادها ) موضوعي است كه بايستي جداگانه مورد تفحص قرار گيرد و من در سطور زير به اين بررسي ميپردازم.

 

آشكار ساختن اختلافات و تشابهات موناد هاي لايبنيتس با فرمهايForms افلاطون، ذات هاي ارسطوsubstances، يا ذات هاي سادهsimple substances دكارت براي درك عمق موناد ها كافي نيست. مفسرين مختلف با تكيه روي خواص متفاوت ذكر شده در آثار متعدد لايبنيتس، مونادها را اكثرأ عناصر ذهني ارزيابي كرده اند، و برخي نيز حتي معتقد بوده اند كه اين ها عناصر مادي هستند. بنظر من، مسأله اين مفسرين اين است كه آنها خود در انديشه شان به چارچوب فلسفه غرب محدود بوده اند، كه در آن نهايت تقليل گرائي يا مادي است و يا ذهني . اين واقعيت دليل بسياري كوششهاي عبث براي دسته بندي لايبنيتس بمثابه ايده آليست يا ماترياليست بوده است. هرچند لايبنيتس اساسأ با فلسفه غرب آشنا بوده، و مطمئنأ افلاطون، ارسطو، و دكارت بر انديشه وي تأثير زيادي داشته اند، معهذا انديشه وي درباره ذات هاي ساده (مونادها)، بسيار ويژه و بنوعي شباهت به فلسفه هاي شرق دارد.

 

من فكر ميكنم از كتاب مونادولوژي آشكار است كه مونادها، بلوك هاي اصلي يا اتم هاي جهان هستند. اينكه اين تقليل براي لايبنيتس مورد قبول بوده است را ميتوان از پيش فرض وي درباره جهان فهميد، كه آنرا متشكل از "اتم هاي حقيقي" ميداند. در نتيجه سؤال خصلت تقليل گرائي اوست--كه آيا ماترياليستي، ايداليستي، و يا چيز ديگري است؟ ماترياليستها همه واقعيت را به يك اصل ماترياليستي تقليل ميدهند و دنيا را از آن اصل سنتز ميكنند، مثلد برخي اتميستهاي مدرن پيش فرضشان ذرات اتمي ( يا درات زير اتميsubatomic particles) بمثابه بلوك هاي پايه اي جهان است، درنتيجه عناصر بيولوژيك (مثل دي. ان. آDNA يا آر. ان. آ RNA) يا عناصر مغزي (نورون ها)، در نهايت ار ذرات زير اتمي مادي (يعني الكترون، مزون، وغيره) ساخته ميشوند. ايده اليست ها، همه واقعيت را به نوعي اصل ذهني تقليل ميدهند، و دنيا را از آن اصل سنتز ميكنند، مثلأ ايده اليست هاي سوبژكتيو، فكر ميكنند همه چيز در فكر ماست، و برخي دانشمندان فيزيك كوانتا نيز به همين شكل معتقدند كه وجود الكترون به فكر ما مرتبط است. آنچه نوشتم ميتواند بعنوان طرح مختصر ماترياليسم و ايداليسم در فلسفه و علم مدرن در نظر گرفته شود.

 

در شرق، بويژه در فلسفه هند (مثلأ در سيستم هاي فلسفي ودانتا Vedanta )، نوع ديگري از تقليل گرائي وجود دارد، تقريبأ ناشناخته در مفاهيم فلسفي غرب، كه شايد بتوانيم آنرا تقليل گرائي بيولوژيك بناميم. در اين نوع انديشه، عناصر نهائي بيولوژيك ديگر مولوكولهاي عناصر نهائي مادي نظير الكترون نيستند. بعوض عناصر نهائي مادي (الكترون و غيره) از عناصر بيولوژيك هائي (هر انچه ناميده شوند) ساخته شده اند. از چنيين ديدگاهي، الكترونها حتي از دي. ان. آDNA يا آر. ان. آ RNA هم از نظر *بيولوژيك* نهائي تر هستند، و كماكان عناصر نهائي بيولوژيكي بايستي باشند كه حتي الكترون و درات زير اتمي از آنها ساخته شده اند و *نه* بالعكس. اين عناصر نهائي بيولوژيك شرقي بلوك هاي ساختمان حتي درات زير اتمي هستند. اگر ما امروز چنين ايدئولوژي اي را ميخواستيم بيان كنيم، بهترين لغت براي عنصر نهائي كماكان همان لغت *انتلخيEntelechy" است، لغتي كه از ارسطو گرفته شده است، و لغتي كه لايبنيتس با موناد جا بجا كرده و هم ارز استفاده ميكند.

 

من فكر ميكنم آنچه در بالا آمد كنه تئوري لايبنيتس درباره خصلت مونادها است. مونادها نه ذهني هستند و نه مادي، بلكه انها بيولوژيك هستند، يعني سنگهاي بناي جهان از عناصر بيولوژيك تشكيل شده اند--از انتلخي ها. انتلخي بوسيله ارسطو در بيولوژي وي طرح شده است، اما براي ارسطو، انتلخي موجوديتش قبل از عناصر مادي فرض نشده بود. لايبنيتس لغت انتلخي را به عاريت گرفته، اما نقش آنرا عوض ميكند، و آن را به جايگاه عالي عنصر اصلي تشكيل دهنده جهان ارتقأ مقام ميدهد. با استفاده از اين درك عناصر بنيادين جهان، وي "ماده" را به شكل زير توصيف ميكند:

 

"هر جزئي از ماده ميتواند بشكل يك باغ پر از گياه درك شود، يا مثل حوضچه اي پر از ماهي. اما هر شاخه گياه، هر عضو يك حيوان، و هر قطره مايعات درون آن، همچون باغ ديگر يا حوضچه ديگري است Leibniz, G.W., Monadology, ibid, P.266]."

 

ديدگاه بالا در ميان مكاتيب فكري وحدت وجودي شرق آنقدر مرسوم است كه بعضي اوقات ميتوان فلاسفه عرفاني اي يافت كه با سنگ ها و اجسام غير بيجان *حرف* ميزنند. در واقع، ديدگاه با روح ديدن همه چيز، تفاوت بين موجودات بيجان و جاندار را محو ميكند. مضافأ اينكه، لايبنيتس انتلخي را همچنين بمثابه عنصر بنيادي روح و ذهن ميشناسد و اينگونه نظر خودر را تصريح ميكنند:

 

"اگر ما بخواهيم آنگونه كه توضيح داده ام هر چيزي، كه ادراكات و تمايلات بمعني عمومي آن دارد را بعنوان روح مشخص كنيم، همه ذات هاي ساده يا مونادهاي خلق شده ميتوانند روح خوانده شوند. اما از آنجا كه احساس ، بيش از يك ادراك محض است، من فكر ميكنم اسم عمومي موناد يا انتلخي بايستي براي ذات هاي ساده كه فقط ادراك دارند كافي باشد،و ما ممكن است نام روح را براي آندسته از ادراكات كه قابل تميزتر و همراه حافظه هستند رزرو كنيم [ibid, P.255]."

 

بعبارت ديگر، روح فقط نوعي از انتلخي است. وي بعدأ فرض ميكند كه روح "انتلخي غالب" حيوانات است[ibid, P.267]، و بالاخره انديشه هاي بالا، لايبنيتس را به اعتقاد خارق العاده اينكه "...حيوانات و روح ها از لحظه آغاز جهان شروع ميشوند[ibid, P.270]" ميرساند. همچنين اعقاد وي به متامورفيسم [ibid, P.267] و حرف آخر وي كه بسيار فناناپذيري ارگانيسم در برخي فلسفه هاي شرق نداعي ميكند تا كه شباحتي به فناناپذيري روح در فلسفه غرب داشته باشد. وي مينويسد:

 

"بنظر من، در نتيجه،همانگونه كه حيوان هرگز واقعأ در طبيعت آغاز نميشود، به همين شكل هم توسط ابزار طبيعي به پايان نميرسد. نه تنها هيچ زايشي وجود ندارد، بلكه همچنين هيچ نابودي يا مرگ محض نيز وجود ندارد [ibid, P.268]."

 

خصلت بيولوژيك مونادهاباعث ميشود كه خواص اساسي آنها را *ادراك apperception* ، *تمايلappetition* و حتي خود حركت تشكيل دهند [Leibniz, G.W., Principles of Nature and Grace, Philosophical Papers and Letters, Vol. II, P.1034-36]. مضافأ اينكه روابط آنها بوسيله علت فاعلي نبوده (مونادها پنجره ندارندmonads are windowless) و آنها از طريق علت غائي مرتبط ميشوند. اين است دليل اينكه چرا وي علت غائي را اصل علت هاي فاعلي دانسته و به علت غائي تقدم ميدهد [ibid, P. 1040]. خداي او متحد كننده *نيست* بلكه هماهنگ كننده جهان موناد ها است. حتي اين مفهوم در لايبنيتس، كه وي را از همكار و دوست معاصرش اسپينوزا جدا ميكند، بسيار به اعتقادات وحدت وجودي درباره هارموني شرق نزديك است تا درك غربي يگانگي جهان. نظرات تقدم علت غائي و رد آن توسط اسپينوزا در صوفيگري و تقدير گرائي [http://www.ghandchi.com/354-SufismEng.htm].مفصلأ بحث شده اند. بغرنجي ها و ريزه كاري هاي طرح متافيزيكي لايبنيتس و ارتباط آن با خصلت مونادها نشان ميدهد كه چرا وي به تصوير جهان بشكل "شهر خدا" با شاه مقتدر در رأس آن، خدا، بعنوان موناد نهائي و خالق جهان ميرسد.

 

 

منبع :www.ghandchi.com

 

برای خرید و دانلود پروژه های الکترونیک برنامه نویسی کامپیوتر و پروژه های آماری ما، به قسمت (آرشیو فایلهای فروشگاه) بروید ......

انتشار : ۹ مهر ۱۳۹۴

برچسب های مهم

نسبیت - زندگی - هستی - نیستی


نسبيت ، زندگي ، هستي ، نيستي

 

نسبيت

 

يك اصل بسيار، بسيار مهم:

 

همه چيز نسبي است (حتي همين جمله...!).

 

اين جمله بدين معناست كه مطلق هم ميتواند وجود داشته باشد.

 

بايد توجه داشت كه صرفِ امكانِ فرض وجود امر مطلق، نمي توان بر وجود آن اصرار كرد، به ديگر بيان وجود مطلق ممكن است، هر چند كه اصراري براثبات آن نيز نيست.

 

فراموش نكنيم در صورتي كه قبول كنيم همه چيز مطلق است، امر نسبي امكان وقوع نخواهد داشت.

 

و چنانچه بگوئيم هيچ چيز مطلق نيست، اين بدان معناست كه امر مطلق، ولو با در نظر گرفتن حالت "فرض محال" نيز غير ممكن است. و ديگر آنكه معناي عبارت فوق خود ناقض مضمون ميباشد، بدين صورت كه حتي اين عبارت نيز مطلق نميباشد، يعني آنكه ميتواند مطلقي هم وجود داشته باشد، هر چند كه اصرار و انكاري هم بر اثبات تحقق آن وجود نداشته باشد.

 

 

 

موجود زنده

 

موجود زنده چيست ؟

 

موجودي را زنده خوانند كه داراي استعداد زايش باشد.

 

لازم است دقت داشت كه شرط استعداد دليل توانائي نمي باشد، آنچنانكه نهال (در گياهان ) يا كودك (در آدمي) با آنكه بالفعل توانائي توليدمثل را ندارند اما زنده ناميده ميشوند، زيرا كه بالقوه مستعد زايش هستند.

 

رشد و ترميم ، صورتهائي از استعدادِ زايش ميباشند، چنانچه بالندگينطفه به جنين، نوزاد، كودك، نوجوان، جوان، تا...، پيري و مرگ مثال هائي از رشد ، و بهبودِ جراحت در بدن، نشاني از ترميم ميباشد.

 

سوال: آيا بذر گياهان، موجود زنده ميباشد؟

 

 

 

بودن يا نبودن، مسئله اين است ...

 

دكارت : من فكر ميكنم ، پس هستم

 

پرفسور هشترودي : من هستم ، پس فكر ميكنم

 

اما من فكر ميكنم : من هستم و فكر ميكنم ...!

 

امّا براستي معناي هستي و نيستي ، بودن و نبودن ، وجود و عدم و ...چيست؟

 

واقعيت آنست كه ما در عالم وجود قرار داريم و در جهان هستي زندگاني ميكنيم(در حقيقت درك اين مطلب كاملاً اختياري و قرارداديست و باور آن به عهده خود شماست، در غير اين صورت البته، كاملاً حق داريد كه بخواهيد فكر كنيد كه نيستيد !!! هر چند در عالم انديشه هر چيز ممكن است. ) - اما در صورت قبول هستي و وجود :

 

نيستي چيست؟ و چگونه به وجود آن پي ميبريم …؟

 

بافت، جنس و كيفيت آن چگونه است، در كجا قرار دارد و موقعيت آن چيست ؟

 

چگونه ميتوان نيستي را لمس، تصور و ادراك كرد، يا مثال هائي از آن برشمرد ؟

 

واقعيت آنست كه نيستي در معناي مطلق كلمه نيست(وجود ندارد )، و اين خود بهترين معناي نيستي مي باشد، و جالب تر آن كه اين عبارت تنها در مورد معني نيستي سخن ميراند و نه در باره وجود آن.

 

هر چند كه بدليل ماهيت متفاوت هستي و نيستي وجود نيستي در عالم واقع(جهان هستي و وجود ) منطقاً محال و ناممكن ميباشد، اما از آنجا كه در عالم انديشه هيچ فرض محالي، محال نمي باشد، بنا بر اين ميتوان وجود نيستي را محتمل دانست.

 

 

 

هستي

 

آن چنان كه :

 

آفتاب آمد دليل آفتاب

 

باورِِ وجودِ هستي، كاملاً قراردادي است.

 

در اين قرارداد، هستي شامل " همه " و " هر " ميباشد. يعني همه چيز و هر چيز در آن به وجود مي آيد.

 

در حقيقت هستي، دسـتگاه آفرينش ميباشد و همه و هر چيز در آن بود مي گردد.

 

با چنان قرارداد و چنين تعريفي ماهيت هستي، داراي دو جنسِ حقيقت و واقعيت ميباشد. كه زين پس آنها را در دو قالبِ جهانِ حقيقي و جهانِ واقعي خواهيم شناخت.

 

 

منبع :falsafe.blogspot.com

 

برای خرید و دانلود پروژه های الکترونیک برنامه نویسی کامپیوتر و پروژه های آماری ما، به قسمت (آرشیو فایلهای فروشگاه) بروید ......

انتشار : ۹ مهر ۱۳۹۴

برچسب های مهم

سياهچاله ها


سياهچاله ها

 

مترجم: لنا سجاديفر

 

سياهچاله ها مناطقي از فضا مي باشند كه نيروي گرانش در آنجا به قدري زياد است كه هيچ چيز نمي تواند از آن منطقه بگريزد. سياهچاله ها قابل رويت نيستند و در واقع نامرئيند زيرا حتي نور نيز در دام آنها گرفتار مي شود. تشريح بنيادي سياهچاله ها بر اساس معادلات موجود درتئوري نسبيت عام آلبرت اينيشتين مطرح شد. اين تئوري در سال 1916 منتشر گرديد.

 

خصوصيات سياهچاله ها

 

نيروي گرانش نزديك يك سياهچاله بسيار قوي است چرا كه همه ذرات سياهچاله در يك نقطه در مركزآن متمركز شده اند. فيزيكدانان به اين نقطه، نقطه تمركز (singularity) مي گويند و بر اين باورند كه اندازه آن از هسته يك اتم نيز كوچك تر است.

به سطح يك سياهچاله افق رويداد مي گويند. اين سطح يك سطح معمولي قابل ديدن يا لمس كردن نيست. در افق رويداد، كشش نيروي گرانش بينهايت قدرتمند است. يك شي در اين منطقه تنها براي يك آن مي تواند حضور داشته باشد و سپس در ذرات نورغرق شده و فرو مي رود.

ستاره شناسان براي تعيين اندازه يك سياهچاله شعاع افق رويداد را اندازه مي گيرند. شعاع يك سياهچاله بر حسب كيلومتر برابر است با سه برابر جرم خورشيدي اجرام موجود در سياهچاله. جرم خورشيد برابر است با يك جرم خورشيدي.

هيچ سياهچاله اي به طور دقيق هنوز كشف نشده. دانشمندان براي اثبات اين كه يك جرم فشرده يك سياهچاله است بايستي اثراتي را اندازه گيري كنند كه تنها يك سياهچاله قادر به اعمال و ايجاد آنها مي باشد. انحناي شديد موج نور و كند شدن بيش از حد زمان مي توانند دو نمونه از آثار وجود يك سياهچاله باشند. اما ستاره شناسان اجرام فشرده اي را پيدا كرده اند كه با كمي ترديد مي توان آنها را سياهچاله فرض نمود و ادامه اين مقاله نيز بر اساس اين يافته ها مي باشد.

 

تشكيل سياهچاله ها

 

طبق نظريه نسبيت عام، يك سياهچاله زماني ايجاد مي شود كه يك ستاره سنگين سوخت هسته اي خود را به اتمام مي رساند و پس از آن توسط نيروي گرانش خودش فشرده مي گردد. تا هنگاميكه ستاره در حال مصرف سوخت مي باشد، انرﮊي ناشي از آن تعادل ستاره را در برابر نيروي گرانش حفظ مي كند. پس از اتمام سوخت ستاره ديگر قادر به تحمل وزن خود نيست در نتيجه مركز ستاره دچار فروريختگي مي شود. اگر جرم مركز ستاره بيش از سه برابر جرم خورشيد باشد، ظرف كمتر از يك ثانيه درون نقطه تمركز فرو مي ريزد.

 

سياهچاله هاي كهكشاني

 

اغلب ستاره شناسان بر اين باورند كه كهكشان راه شيري— كهكشاني كه منظومه شمسي ما در آن قرار گرفته – شامل ميليونها سياهچاله است. دانشمندان تعدادي از آنها را در راه شيري پيدا كرده اند. اين اجرام در ستاره هاي دوتايي كه اشعه ايكس صادر مي كنند مي باشند. يك ستاره دوتايي، يك جفت ستاره اند كه دور يكديگر مي چرخند.

در يك ستاره دوتايي كه شامل يك سياهچاله و يك ستاره معمولي است، ستاره در فاصله نزديكي از سياهچاله در گردش است. در نتيجه، سياهچاله گازهاي ستاره را به شدت به درون خود فرو مي برد. سايش و اصطكاك اتم هاي موجود در اين گازها در منطقه افق رويداد دماي گازها را به چندين ميليون درجه مي رساند. به دنبال آن، انرﮊي به صورت اشعه ايكس از اين گازها متشعشع مي گردد. ستاره شناسان اين تشعشعات را با استفاده از تلسكوپ اشعه ايكس تشخيص مي دهند.

ستاره شناسان بر اساس دو دليل مي پذيرند كه يك ستاره دوتايي شامل سياهچاله مي باشد: 1- هر دوتايي كه يك منبع شديد و متغير از اشعه ايكس است. وجود اين اشعه ها اثبات كننده وجود يك ستاره فشرده است. اين ستاره فشرده ممكن است يك سياهچاله و يا جرمي با فشردگي كمتر يعني ستاره نوتروني باشد. 2- يك ستاره مرئي با چنان سرعتي در مدار خود در گردش است كه تنها يك جرم با سه برابر جرم خورشيد ممكن است عامل اين سرعت باشد.

 

سياهچاله هاي عظيم الجثه

 

دانشمندان بر اين باورند كه همه كهكشانها داراي يك سياهچاله عظيم الجثه در مركز خود مي باشند. گمان مي رود جرم هريك از اين سياهچاله ها بين يك ميليون تا يك بيليون جرم خورشيدي باشد. ستاره شناسان به اينكه اين سياهچاله ها بيليونها سال پيش در اثر گازهاي متمركز شده در مركز كهكشانها توليد شده باشند مظنون مي باشند.

دلايلي قطعي وجود يك سياهچاله عظيم الجثه در مركز كهكشان راه شيري را اثبات ميكنند . ستاره شناسان بر اين باورند كه اين سياهچاله يك منبع عظيم از امواج راديويي به نام سگيتاريوس آ (Sagittarius A* (SgrA*)) مي باشد. مهمترين دليل براي اينكه ثابت نمايد SgrA يك سياهچاله عظيم الجثه است، سرعت حركت ستاره ها به دور آن است. سريعترين ستاره كه تا به حال در كهكشان راه شيري مشاهده شده هر 2/15 سال يكبار به دور SgrA با سرعت 5000 كيلومتر (3100 مايل) در ثانيه گردش مي نمايد. حركت اين ستاره، ستاره شناسان را متقاعد مي كند كه شئ سنگيني چندين ميليون برابر جرم خورشيد در مركز مدار اين ستاره وجود دارد. تنها جرم شناخته شده كه مي تواند به اين سنگيني باشد و در مركز مدار اين ستاره قرار بگيرد يك سياهچاله است.

 

 

McClintock, Jeffrey E. "Black hole." World Book Online Reference Center. 2004. World Book, Inc. http://www.worldbookonline.com/wb/Article?id=ar062594.

 

برای خرید و دانلود پروژه های الکترونیک برنامه نویسی کامپیوتر و پروژه های آماری ما، به قسمت (آرشیو فایلهای فروشگاه) بروید ......

انتشار : ۹ مهر ۱۳۹۴

برچسب های مهم

نگاهي به كاركرد فضاپيماي ضد ماده


نگاهي به كاركرد فضاپيماي ضد ماده

اکثر سفینه هایی که در داستان های علمی تخیلی شگفتی خوانندگان را بر می انگیزند برای سوخت خود از ضد ماده استقاده می کنند دلیل آن هم ساده است:« ضد ماده » قدرتمند ترین سوختی است که تا به حال شناخته شده است.

 

 

[ نجوم و اخترفيزيك ]

 

--------------------------------------------------------------------

 

سفر به مريخ با ده گرم سوخت

 

اكثر سفينه هايي كه در داستان هاي علمي تخيلي شگفتي خوانندگان را بر مي انگيزند براي سوخت خود از ضد ماده استقاده مي كنند دليل آن هم ساده است:« ضد ماده» قدرتمند ترين سوختي است كه تا به حال شناخته شده است در حالي كه چندين تن سوخت شيميايي براي فرستادن كاوشگرها به مريخ نيازاست،تنها ده ها ميلي گرم از ضد ماده براي همين منظور كفايت مي كند.اين مقدار ازضد ماده حدود يك هزارم وزن يك آب نبات كوچك است.اما در واقع اين نيروخطرات خاص خود را دارد. برخي از واكنش هاي ضدماده فوران هايي از پرتوهاي پرانرژي گاما توليد مي كنند. آنها به درون ماده نفوذ مي كنند و مولكولهاي موجود درسلول ها را متلاشي مي سازند .

 

 

 

بنابر اين وجود آنها در محيط باعث خطراتي براي سلامتي مي شود.پرتو هاي پر انرژي گاما همچنين مي توانند با متلاشي كردن اتم هاي مواد موتورها باعث راديواكتيو شدن آنها(موتورها) شوند.

 

 

اكنون «مؤسسه ايده هاي پيشرفته» (NIAC) سازمان ناسا در حال بشتيباني مالي گروهي از پژوهشگران است كه در حال تحقيق و كار بر روي طرحي جديد جهت ساخت يك سفينه با سوخت «ضد ماده »هستند.اين سفينه با ايجاد پرتوهاي كم انرژي تر خطرات ذكر شده را قابل اجتناب مي سازد.

 

 

ضد ماده گاهي وقت ها «تصوير آينه اي» ماده عادي ناميده مي شود زيرا در حالي كه مانند ماده عادي به نظر مي رسد برخي از خواص آن معكوس هستند.براي مثال الكترونهاي عادي ذراتي كه جريان الكتريكي را در همه چيزاز تلفن هاي همراه گرفته تا تلويزيون هاي پلاسمايي انتقال مي دهند داراي بار منفي هستندوضد الكترون ها داراي بار مثبت هستند وبه همين دليل دانشمندان آنها را «پوزيترون» ها نامگذاري كردند.زماني كه ضد ماده با ماده برخورد مي كند ،هر دوي آنها با تبديل شدن به انرژي از بين مي روند.همين تبديل شدن كامل به انرژي است كه باعث قدرتمند شدن ضد ماده مي شود.در طرح هاي قبلي براي ساخت سفينه هايي كه از سوخت ضد ماده استفاده مي كردند،فقط ضد پروتون ها منظور مي شدند كه در زمان نابود شدن پرتوهاي پر انرژي گاما توليد مي كردند.طرح جديد از پوزيترون استفاده مي كند كه پرتو گاماي توليدي آن حدود400 بار كم انرژي تر است.

 

پژوهش هاي صورت گرفته در موسسه

 

NIAC

 

در واقع بررسي اين مسئله است كه آيا ايده مورد نظر عملي است يا خير؟اگر اين تحقيق اميد بخش باشد و سرمايه لازم نيز براي ايجاد موفقيت آميز فناوري تأمين شود آنگاه فضا پيماهايي كه از پوزيترون به عنوان سوخت استفاده مي كنند مزاياي زيادي در مقايسه با طرح هاي موجود براي ماموريت ها ي مريخ خواهند داشت.دكتر «جرالد اسميت »از بخش تحقيقات پوزيتروني در سان تافه نيومكزيكو مي گويد:«مهمترين مزيت اين فضا پيما ايمني بيشتر آن است.» ماموريت هاي فعلي به مريخ مستلزم وجود رآكتورهاي هسته اي است تا فضاپيما را به سوي اين سياره حركت دهند استفاده از اين رآكتورها راهكاري مطلوب است زيرا پيش رانش هسته اي زمان مسافرت به مريخ و همچنين زماني كه فضانوردان در معرض پرتوهاي كيهاني قرارمي گيرند را كاهش مي دهد كه در نتيجه ايمني آنها افزايش مي يابد .

 

 

فضاپيمايي كه از سوخت شيميايي استفاده مي كند وزن بسيار زيادي دارد و هزينه هاي پرتاب آن نيز بسيار زياد است .رآكتور هسته اي همچنين نيروي كافي براي يك ماموريت سه ساله فراهم مي كند اما رآكتورهاي هسته اي پيچيده هستند بنابراين ممكن است طي ماموريت برخي حوادث بالقوه ناخوشايند اتفاق بيافتد.اسميت كه محقق ارشد اين پروژه است ،مي گويد:«رآكتور پوزيتروني تمامي اين مزيت ها را دارد با اين تفاوت كه نسبتا ساده است.»رآكتورهاي هسته اي همچنين حتي بعد از اينكه سوخت خود را كاملا مصرف مي كنند راديواكتيو باقي مي مانند.در ماموريت هاي فعلي بعد از اينكه فضاپيما به مريخ مي رسد رآكتور به مداري هدايت مي شود كه حد اقل يك ميليون سال با زمين مواجه نخواهد شد.طي يك ميليون سال تشعشعات پس مانده تا حد بي خطر كاهش مي يابد.گروه تحقيقاتي مي گويد كه در رآكتورهاي پوزيتروني زماني كه سوخت به اتمام مي رسد هيچ گونه تشعشعي باقي نمي ماند در نتيجه اگر رآكتور پوزيتروني مصرف شده به طور تصادفي مجددا به جو زمين وارد شود هيچ گونه نگراني براي سلامتي ساكنان زمين ايجاد نمي كند.

 

 

پرتاب فضاپيماي ضد ماده ايمن ترهم خواهد بود.اگر يك راكت كه يك رآكتور هسته اي را حمل مي كند منفجر شود، مواد راديواكتيو را به درون جو زمين آزا د مي كند.اسميت مي گويد:«فضاپيماي پوزيتروني ما در صورت انفجار،يك لحظه كوتاه پرتوهاي گاما رها مي كند كه اين پرتوها طي يك زمان بسيار كوتاه ناپديد مي شوند.در نتيجه ذرات راديواكتيوي وجود نخواهند داشت تا توسط باد جابه جا شوند. اين گسيل كوتاه مدت از پرتوهاي گامانيز به يك ناحيه نسبتا كوچك محدود خواهد شد.ناحيه خطر فقط يك كيلومتر در گرداگرد فضاپيما است.»يكي ديگر از مزاياي برجسته اين فضاپيما سرعت آن خواهد بود.فضاپيماهاي فعلي مسافران خود را طي 180 روز به مريخ مي رسانند .«كربي ماير»كه مهندس بخش پوزيتروني است و در اين تحقيق شركت دارد،مي گويد:طرح هاي ما ممكن است اين زمان را به نصف و حتي شايد به 45 روز كاهش دهند.»

 

 

هزينه ي توليد پوزيترون بزرگترين چالش فني است كه تبديل اين فضاپيما به واقعيت را مشكل مي سازد.ضد ماده به دليل تاثير چشم گيري كه بر روي ماده عادي مي گذارد به مقدار زياد يافت نمي شود.در فضا ضد ماده در اثر برخوردهاي ذرات پرانرژي موسوم به پرتوهاي كيهاني توليد مي شود.بر روي زمين مي بايد آن را در شتاب دهنده هاي ذرات توليد كرد.به گفته اسميت:«با كمك فناوري اي كه هم اكنون در حال ايجاد است براي توليد ده ميلي گرم پوزيترون كه براي فرستاده انسان به مريخ لازم است حدود 250ميليون دلار هزينه لازم است .اين هزينه ممكن است زياد به نظر برسد اما مي بايد هزينه اضافي پرتاب يك راكت سنگين تر با سوخت شيميايي و يا هزينه سوخت وايمن سازي رآكتورهاي هسته اي را در نظر گرفت.هزينه هاي فعلي پرتاب حدود 10هزار دلار براي هر پوند وزن است.براساس تجارب در زمينه فناوري هسته اي انتظار مي رود كه هزينه توليد پوزيترون با تحقيقات بيشتر كاهش يابد.»

 

 

چالش ديگر ذخيره سازي مقدار كافي پوزيترون است.به دليل اينكه پوزيترون ها ماده عادي را نابود مي كنند نمي توان آنها را در يك بطري قرار داد.در عوض مي بايد آنها را در ميان ميدان مغناطيسي و الكتريكي جاي داد.اسميت مي گويد :«ما اطمينان داريم كه با تحقيقات بيشتر برنامه توسعه اي اين چالش ها برطرف خواهند شد.» اگر اين ايده ها به حقيقت بپيونند شايد منبع سوخت فضاپيمايي كه اولين انسان ها را به سياره سرخ مي رسانند همان منبعي باشد كه سفينه هاي ستاره اي را در عرصه كيهان هاي رويايي علمي ـ تخيلي ما به حركت درمي آورند.

 

www.universetoday.com,Apr.2006

 

تايپ از ماورا

 

نشريه دانشجويى انجمن علمى فيزيك دانشگاه قم

 

به نقل از سي پي اچ تئوري http://cph-theory.persiangig.com/1513-fazapeymazedemade.htm

 

برای خرید و دانلود پروژه های الکترونیک برنامه نویسی کامپیوتر و پروژه های آماری ما، به قسمت (آرشیو فایلهای فروشگاه) بروید ......

انتشار : ۹ مهر ۱۳۹۴

برچسب های مهم

فیزیک مکانیک


مكانيك سماوي محدوده‌اي از فيزيك فضا را تشكيل مي‌دهد كه در آن حركت اجرام آسماني مورد مطالعه قرار مي‌گيرد. در مكانيك سماوي از موضوعات مكانيك كلاسيك و روابط و قوانين آن استفاده مي‌گردد. مكانيك كلاسيك اغلب براي مطالعه ميدان گرانشي و اثرات آن روي اجسامي‌ مانند سيارات ، ماهواره‌ها ، سفينه‌هاي فضايي و موشكهاي فضاپيما به كار مي‌رود. البته لازم به ذكر است كه علاوه بر نيروي گرانشي عوامل ديگري مانند مقاومت اتمسفر روي مدار اجسام و يا برهمكنش‌هاي پلاسمايي مانند باد خورشيدي و يا شهاب سنگها نيز در توصيف مكانيك سماوي دخالت دارند. سير تحولي و رشد تقريبا مي‌توان گفت كه مكانيك سماوي با كارهاي كپلر به صورتي دقيق شروع شد. كپلر توانست با نفوذ در فراسوي مرزهاي مشاهده و توصيف رياضي ، حركت اجرام آسماني را برحسب نيروهاي فيزيكي توضيح دهد. در منظومه كپلر سياره‌ها ، ديگر به سبب ماهيت آسماني خود حركت نمي‌كردند و ديگر به سبب داشتن شكلهاي كروي در حركت دوراني طبيعي نبودند. كپلر بر اساس پديده‌هاي مشاهده شده به دنبال قوانين فيزيكي بود تا تمامي‌جهان را به شيوه دقيق كمي‌ توصيف كند. يكي از دانشمنداني كه كپلر با او درباره پيشرفتهاي علمي‌ مكاتبه داشت، گاليله بود. كمك اصلي كپلر به تئوري سياره‌اي ، قوانين تجربي او براساس رصدهاي تيكو براهه بود. گاليله هم در تئوري و هم در مشاهده كوشا بود. گاليله نظريه حركت خود را بر مبناي مشاهده‌هاي مربوط به حركت اجرام در سطح زمين استوار كرد. كارهاي او در زمينه دانش جديد مكانيك با فرضيات ارسطويي در فيزيك و ماهيت حركت‌هاي آسماني مغايرت داشت. گاليله توانست نخستين تلسكوپ را بسازد. بعد از گاليله ، كه در دوران خفگان حكومت نظريه ارسطويي زندگي مي‌كرد، تحولي عظيم در علوم مختلف ايجاد شد و بساط نظريه ارسطويي تقريبا برچيده شد. اين دوران همزمان با دوره نيوتن بود. نيوتن در اين زمان قانون جهاني گرانش خود را بيان كرد. نيوتن با تكيه بر قوانين حركت خود توانست ماهيت نيروهاي وارد بر سيارات را كشف كند. وي به اين نتيجه رسيد كه يك قانون جهاني گرانش در مورد همه اجسامي‌ كه در منظومه شمسي حركت مي‌كنند، وجود دارد. بعد از نيوتن دانشمندان ديگري در مورد حركت سيارات منظومه شمسي به مطالعه پرداختند و هر روز نتايج و نظريه‌هاي جديدي حاصل مي‌شد. تا اينكه آلبرت انيشتين نظريه نسبيت عام خود را كه در مورد گرانش بود، ارائه داد. بعد از كار انيشتين ، دانشمندان مختلفي در تشريح نظريه نسبيت عام تلاش كردند و نظريه‌هاي جديدي در مورد كيهان شناسي و گرانش حاصل شد. قوانين حركت اجرام آسماني در اوايل قرن هفدهم ، پيش از آنكه نيوتن قوانين حركت خود را كشف كند، كپلر سه قانون زير را در مورد حركت سيارات اعلام كرد. كپلر اين قوانين را از رصد دقيق و پردامنه‌اي كه تيكو براهه از حركت سيارات انجام داده بود، استنتاج كرد. سيارات در مدارهاي بيضي شكل حركت مي‌كنند كه خورشيد در يكي از كانونهاي آن قرار دارد. اين قانون را مي‌توان با در نظر گرفتن معادله مسير حركت ذره‌اي كه تحت تاثير ميدان گرانشي حاصل از يك ذره ديگر حركت مي‌كند، تشريح كرد. در اين حالت با احراز شرايط خاصي مسير حركت ذره يك مسير بيضوي خواهد بود. كپلر با مشاهده مدار بيضوي مريخ به اين نتيجه رسيد كه مسير حركت سيارات بيضوي خواهد بود. شكل مدار زمين را مي‌توان با اندازه‌گيري بزرگي ظاهري خورشيد در سال Sideral پيدا كرد. زمين يك مدار بسته را حول خورشيد طي مي‌كند. سطح جاروب شده توسط بردار شعاعي كه از خورشيد تا سيارات رسم مي‌گردد، در زمانهاي مساوي ، برابر است. اين قانون نتيجه‌اي از قانون بقاي اندازه حركت زاويه‌اي است. اين قانون نشان مي‌دهد كه نيروي وارد بر سيارات نيرويي مركزي است. همانگونه كه قانون اول از اين حقيقت كه نيروي وارد بر سيارات با عكس مربع فاصله متناسب است، حاصل شده بود. مربع زمان تناوب چرخش سيارات به دور خورشيد با مكعب نصف محور بزرگتر بيضي متناسب است. قانون سوم ازاين حقيقت ناشي مي‌شود كه نيروي گرانشي وارد بر هر ذره با جرم آن ذره متناسب است. با استفاده از اين قانون مي‌توان جرم خورشيد را محاسبه كرد. با استفاده از اين قانون ، دانشمندان توانسته‌اند جرم پنج سياره را كه جرمشان به مراتب كمتر است، تعيين كنند. براساس قوانين كپلر و با در نظر گرفتن اينكه زمين و ماه حول مركز جرم خود در حال حركت هستند، جرم ماه 1.81 جرم زمين محاسبه شده است. حركت زمين سبب اختلاف نظر در وضعيت ظاهري اجرام آسماني مانند زهره ، مريخ و سياركها مي‌شود. تعيين جرم سياراتي مانند زهره و عطارد كه فاقد ماه هستند، به مراتب مشكلتر است. ارتباط مكانيك سماوي با ساير علوم مي‌توان گفت كه بين حركت سيارات حول خورشيد و مسئله حركت الكترون‌ها حول هسته اتم ، مشابهت وجود دارد. به عبارت ديگر ، حركت سيارات يك حالت تقريبا ماكروسكوپي در ابعاد خيلي بزرگ از حركت در درون اتم است، هر چند كه ماهيت اين دو پديده تفاوتهاي زيادي با هم دارند. بنابراين از همين جا ارتباط مكانيك سماوي با مكانيك كلاسيك و مكانيك كوانتومي روشن مي‌گردد. همچنين مكانيك سماوي با اختر فيزيك ، نجوم و كيهان شناسي نيز ارتباط تنگاتنگ دارد و اصولا در بعضي موارد تعيين حد و مرز ميان اين علوم كار بسيار دشواري است. اهميت مكانيك سماوي روشن است كه بيشتر اطلاعات و آگاهي‌هاي انسان در مورد اجرام آسماني بوسيله ماهواره‌ها و سفينه‌هاي فضايي كه بوسيله انسان به فضا پرتاب شده‌اند، حاصل شده است. اما دانستن اين مطلب كه يك سفينه فضايي تحت چه شرايطي بايد در فضا حركت كند و يا چگونگي قرار گرفتن آن در مدار زمين ، از جمله مسائلي هستند كه بوسيله مكانيك سماوي مطالعه و تشريح مي‌گردند و همين امر اهميت مكانيك سماوي را روشن مي‌كند. منبع : دانشنامه رشد

برای خرید و دانلود پروژه های الکترونیک برنامه نویسی کامپیوتر و پروژه های آماری ما، به قسمت (آرشیو فایلهای فروشگاه) بروید ......

انتشار : ۹ مهر ۱۳۹۴

برچسب های مهم

هرمن وايل و يگانگى معرفت


هرمن وايل و يگانگى معرفت

 

جان آرچيبالد ويلر

 

ترجمه محمدرضا عسجدى

جان آرچيبالد ويلر در سال 1933 از دانشگاه جان هاپكينز (فقط با درجه دكترا) فارغ التحصيل شد. وى استاد بازنشسته (كرسى ژوزف هنرى) فيزيك در دانشگاه پرينستون, استاد (كرسى اشپل اسميت) فيزيك دانشگاه تگزاس, جانشين معاون انجمن فلسفه آمريكا و جانشين جامعه فيزيك آمريكا است. او برنده مدال ملى علم و برنده جوايز نيلز بوهر, آلبرت اينشتين, انريكو فرمى, فرانكلين, هرتز فلد, اورستد و اُپنهايمر بوده و در بسيارى از زمينه هاى فيزيك تحقيق نموده و مؤلف 324 مقاله تحقيقى و هشت جلد كتاب است. وى از مشاهير و صاحب نظران برجسته فيزيك جديد و فلسفه كوانتومى است و بسيارى از بزرگان معاصر پهنه علم و تحقيق از دانش آموختگان نظرات و تعاليم وى هستند. اين نوشتار, متن سخنرانى وى در كنگره اى است كه به مناسبت يكصدمين سال تولد هرمن وايل, در سوم جولاى 1985 در دانشگاه كييل (Kiel), ترتيب داده شده بود.

 

در ارتباط ميان چهار معما و راز: چگونگى وجود, زمان, پيوستگى رياضى و (آرى يا خير) ناپيوستگى در مكانيك كوانتوم, ممكن است كليد آگاهى و بينشى عميق نهفته باشد.

براى من و بسيارى از ما, هرمن وايل1 يك دوست, يك معلم و يك قهرمان بود. او اهل شمال آلمان بود و پس از آن كه يك آمريكايى مشتاق شد, براى رياضيدانان به صورت چهره اى نامدار و براى فيزيكدانان يك پيشرو در نظريه كوانتوم, نظريه نسبيت و كاشف نظريه پيمانه اى2 درآمد.

امروزه او نه تنها براى ما هنوز زنده است, بلكه در آينده نيز حيات او در كشفيات بزرگش, در مقالاتش, در كتابهايش و در تأثيرش بر انسانها, حاضر و برجا خواهد بود.

در ميان مقالات وايل سخنرانى وى در دويستمين سالگرد تأسيس دانشگاه كلمبيا, تحت عنوان (يگانگى معرفت) به يادماندنى است. يگانگى؟ جهانى كه ما در آن هستيم در نظر او چه بود؟ اين سخن شاعر, نه فقط براى او, بلكه براى همه پر معنا است:

افلاك بر سر تو مى گردند

و عظمت ابدى خويش را نمايشگرند

و هنوز چشمان تو بر خاك است

جهان در نظر او, مغاكى افسرده و غمناك نيست, بلكه چشم اندازى است معجزه آسا كه در وى احساس و تمناى عميقى را براى تسخير زيبايى, نظم و يگانگى آن برمى انگيزد.

در جستجوى وى براى اين يگانگى و يكپارچگى, چه مى توان آموخت؟

 

موضوعات برجسته اى كه درباره معماى وجود, در ميدان تفكر وى موج مى زدند, هنوز مسائل مهم علم امروز ما را تشكيل مى دهند. از ميان آنها چهار موضوع اساسى و بويژه قابل توجه را مورد بحث قرار مى دهيم:

1. ساختمان و ساز و كار هستى چيست؟

2. بنيانهاى عميق تر اصل كوانتوم چيست؟

3. جايگاه مناسب عقيدتى در مورد وجود (پيوستگى) اعداد طبيعى چيست؟

4. چگونه مى توان ماهيت زمان را, نه با دقت بالا و مستقل از مفهوم بار در فيزيك, بلكه به طور تخمينى و مشتق از يك مفهوم عميق تر فيزيكى مستقل از زمان, درك كرد؟

به طور خلاصه تر, چرا زمان؟ در مورد پيوستگى, چه مى توان گفت؟ چرا كوانتوم؟ هستى چيست؟ در موضوع بحث وايل در اين زمينه, در سال 1954, خواهيم ديد كه چگونه تصوير و تصور توحيدى وى ارتباط اين موضوعات را روشن مى كند و خواهيم ديد كه قلمرو جوهر وجود, نه تنها بسته نيست, بلكه بس فراخ و باز است.

اجازه بدهيد كه قدرى به عقب بازگرديم و قبل از آن كه چهار سؤال فوق را مطرح كنيم, در چگونگى وقوع اين چهار سؤال و به عبارتى, در پديدآمده هاى علمى مرتبط با آنها, در زمان وايل و نيروهاى محرك حاصل از عصر روشنفكرى بحث كنيم. زيرا تمام متفكران, از گذشته تا آن زمان, وى را بر آن داشتند تا در مورد چنين موضوعاتى با يارى جستن از منطق, پيشرفتهايى را عرضه كند.

در آغاز, شخصيت خود وايل را بررسى مى كنيم:

 

مرد بزرگ

 

من هرمن وايل را سالها پس از آن كه با او آشنا شدم, شناختم. در اواخر سال 1955 در زوريخ, وى در حال جواب دادن به نامه هاى تبريكى بود كه به مناسبت هفتادمين سال تولدش دريافت كرده بود. او نامه هايش را به صندوق پست جلو منزلش مى برد و آنها را در آن قرار مى داد و به منزل باز مى گشت. در روز هشتم دسامبر در حال برگشت به منزل ناگهان بر زمين افتاد و در حالى كه نام همسرش (الن) را بر زبان مى راند, دار فانى را وداع گفت.

خبر غير منتظره مرگ وى توسط روزنامه صبحگاهى نيويورك تايمز به پرينستون رسيد. چند روز بعد پستچى نامه اى را براى همسرم و من آورد كه حاوى تشكر او بود. دوست دارم فكر كنم كه او اين نامه را در آخرين قدمهايش برايمان پست كرده است! و باز, من هرمن وايل را سالها پيش از آن كه او را شناخته باشم, شناختم.

 

تصور كنيد جوان نوزده ساله اى را كه در خانه تابستانى مشرف بر چراگاههاى تپه هاى ورمانت در حال تماشاى چراى گاوها, كتاب بزرگ هرمن وايل را مطالعه مى كند; نظريه گروهها و مكانيك كوانتوم. جمله به جمله و به زبان اصلى آلمانى, روزها بعد از روزها و هفته ها بعد از هفته ها.

براى اين دانشجو, كتاب وى مقدمه اى بود در مكانيك كوانتوم و بايد گفت كه چه مقدمه اى! روش نگارش نويسنده, مانند سواركار خندانى است كه با شمشير خويش مسيرى روشن و آشكار را در ميان علفها باز مى كند!

سالها بعد در مورد چهار كتابى كه بيش از همه كتابها مرا تحت تأثير خود قرار داده اند, از من سؤال شد (كه مطمئناً آنها را به كتابخانه انجمن فلسفه تقديم خواهم كرد). كتاب نظريه گروهها و مكانيك كوانتوم, بى شك يكى از آنها بود. هر بار كه آن را مى خوانم پيام مهم جديدى را در آن مى يابم.

 

هرمن وايل, آن مرد راست قامت خندان با چشمانى سرشار از هوش, را من براى نخستين بار در سال 1937 در پرينستون ديدم. كلاسهاى درس او در حساب جامعه و فاضله اِلى كارتان3 در مورد فرمهاى ديفرانسيل و كاربرد آن در الكترومغناطيس, سرشار از شيوايى و فصاحت و سادگى, و آكنده از بينش عميق بود. من فكر نمى كردم كه سى وپنج سال بعد, دو فصل از كتابى كه به اتفاق چارلز ميسنر4 و كپ تورن5 در مورد جاذبه خواهم نوشت, دقيقاً درباره همان مطالب خواهد بود. مدتى بعد در پرينستون, هرمن وايل ترتيب برگزارى كلاسى را درباره تاريخ رياضيات داد. او بعدها به من گفت كه: (اين درس براى من نيز به عنوان مرورى كلى و اساسى, به صورت يك نياز عميق احساس مى شد); زيرا توانست نقاط ابهامى را كه احتياج به درك عميق ترى داشتند و بنابراين, بايد تحقيق بيشترى روى آنها صورت مى گرفت, روشن سازد.

اگر بخواهيم هرمن وايل را در يك كلمه بشناسيم و يا با يك كلمه بشناسانيم (آن گونه كه من او را مى شناختم و اين شناخت هيچ گاه متوقف نشد) بايد آن واژه قديمى را كه اين روزها به ندرت مى شنويم, به كار برم; نجابت و اصالت. قصد من از استفاده اين واژه داراى دو جنبه است: جنبه نخست, همان معناى لغت نامه اى آن است كه دال بر معيارهاى اخلاقى چون شجاعت, سخاوت و شرافت است و جنبه دوم به معناى بينش استثنايى اوست.

 

بلاغت و فصاحت وى در تشخيص فراز و نشيبهاى جهان فضل و معرفت در گذشته و توانايى وى در تمام نقاط برجسته در زمينه هاى جديد تفكر انسان و هر آنچه قرين بزرگى در انسان و طبيعت بود, ويژگيهايى هستند كه بيانگر اين مرد بزرگند.

 

جايگاه وايل در جامعه معرفت

 

وايل نه تنها دانشمندى شاخص در دنياى رياضيات و فيزيك, بلكه در حقيقت, متعلق به حيطه اى وسيع تر يعنى جامعه معرفت بود. او در جهان بزرگ تفكر و عقايد, احساس راحتى و آسايش روحى داشت. براى آن كه جامعه معرفت را بيشتر بشناسيم اجازه دهيد بعضى از خاطرات را بازگو كنم. در روزهاى يكشنبه از جنگلهاى اطراف انستيتوى مطالعات پيشرفته به اتفاق اسوالد وبلن6 و چند تن از همكاران و متخصصان رشته هاى ديگر, با او به راهپيمايى مى رفتيم. مطالب بسيار شيرينى از هنر گرفته تا تاريخ رنسانس و يا ترجمه هلن پرتر لو7 از كارهاى توماس مان8, و ترجمه آثار اورتگا گاست9 از اسپانيايى به آلمانى و انگليسى توسط هلا وايل (همسرش), از منطق رياضى تا اروپاى كابوس گرفته (منظور جنگ دوم جهانى است), از نهضتها تا شخصيتها, و از ايدئولوژى ها تا عقايد مورد بحث و مبادله قرار مى گرفتند.

مى شد به وضوح ديد هنگامى كه صحبت از كارهاى جان فون نيومن10 درباره توسعه رايانه مى شد, چهره وايل به چهره كودكى مى مانست كه در فاصله بسيار كمى از يك آتشبازى با شكوه قرار داشت.

در آن روزها وايل در حال ساختن منزل جديد خود بود و هنگامى كه براى بازرسى عمليات ساختمانى به آنجا مى رفتيم, صحبتهاى بسيارى در مورد هنر معمارى مى شد. نه تنها نماى ظاهرى منزل در مقايسه با خانه هاى آن اطراف, متفاوت بود, بلكه داخل آن نيز پس از مفروش شدن از زيبايى و آرامش خاصى برخوردار بود. تفكرات وايل از اين محل مطالعه اى كه همچون الهه صنايع دستى بود, بر فراز مرغزارهاى بسيارى از مطالب گوناگون به پرواز در مى آمد.

براى او غوطه ور شدن در هنر جايگاه والايى بود; سخنرانيهاى وى در كلاسهاى درس دانشگاه پرينستون بارها و بارها مؤيد اين نكته است. اين موضوع در كتاب كثير الانتشار (تقارن) وى نيز منعكس است. در هيچ جاى ديگرى جز اين كتاب, نمى توان ارتباط ملموسى را كه وى در ذهن و روح خويش ميان هنر, تاريخ علم و رياضيات مى يافت مشاهده كرد. براى او هنر, يك اشتغال ذهنى بس آشنا و عجين با خويشتن خويش بود, به طورى كه مشى تفكر, نگارش و سخن وى را در هماهنگ و مرتبط يافتن زمينه هاى گوناگون عيان مى ساخت.

در فصلهاى كتاب نظريه گروهها و مكانيك كوانتوم, ملاحظه مى كنيم كه وى با استادى تمام, به تناوب به بحث درباره نظريه گروهها و مكانيك كوانتوم, عقايد اساسى در گروهها و مفاهيم بنيادى در فيزيك مى نشيند. فضا, زمان و ماده با پيچيدگى تمام, عميق ترين مفاهيم هندسه را با فيزيك ماده و حركت پيوند مى دهند, و بايد گفت كه هيچ كس بهتر و رساتر از وايل, فلسفه, رياضيات و فيزيك را به وحدتى آنچنان روشن و ساده نرساند; كه اين مهم را مى توان در كتاب فلسفه رياضيات و علوم طبيعى وى ملاحظه نمود. زيبايى و ظرافت معانى را كه ويژگى اين كتاب است, مى توان در يكى از مشهورترين جملات آن ملاحظه نمود:

 

امكان وقوع و رخداد براى جهان عينى وجود ندارد. در برابر نگاههاى خيره آگاهى من, كه در رشته حيات بدنم صعود مى كند, فقط بخشى از اين جهان همچون تصويرى زودگذر و باد پا در فضا, كه پيوسته دستخوش تغيير با گذر زمان است خودنمايى مى كند!

اگر يك مخترع يا نقاش بتواند با جا به جا كردن اشياء در ذهن, شاهكارهاى زيباترى خلق كند و اگر هنرى مور11 بتواند عاجهاى حكاكى شده و سنگهاى سپيد روى ميز كارش را هر بامداد با انتزاع ذهن خويش به هنرى تازه بدل نمايد, آن وقت اين باور كردنى است كه هرمن وايل نيز با هنرى مشابه از گزينه هاى ذهن خويش, به آراء و نظرياتى نو و بديع دست يابد. هنر براى او جهانى هميشه زنده بود.

ادبيات براى او دنياى الهام بخش ديگرى بود و نه اين, بلكه قوت ذهن او بود. گوته12, گاتفريدكلر13, ريلكه14, مان, شكسپير15, كولريج16, اورتگا گاست و تى اس اليوت17 همه و همه, همدم تخيلات وى بودند.

وايل در تاريخ نيز با بزرگانى چون توسيدا يدز18, پلينى20, ويكو20, رانكه21, بوركهاردت22, و هرمن هسه23 همدم و قرين بود. من اشتياق باستانى بشر به طالع بينى و خرافات را كه بوركهاردت در كتاب تمدن و رنسانس در ايتاليا آورده است, از وى آموختم. چقدر آموزنده است وقتى كه مى بينم روشنفكرى و فرهنگ تا چه حد در مقابل اين آرزوى پر احساس انسانها, براى پيشگويى و نفوذ در سرنوشت و آينده ضعيف مى نمايد.

مانند همه بزرگان, وايل معتقد بود كه بدون آن كه بدانيم چگونه به اينجا آمده ايم, دانستن اين كه چه هستيم و به كجا مى رويم امرى است محال! به قول او: (به عبارت صحيح, تنها چيزى كه تاريخ با آن سر و كار دارد, پيدايش تمدن بشر در كره زمين است.) وايل چنين ادامه مى دهد: (به موضوع تاريخ پرداختن نه محتاج رياضيات و نه محتاج وسايل اندازه گيرى و يا ساير علوم است, بلكه تاريخ, تنها با تعبير و تفسير سر و كار دارد و تعبير و تفسير نيز به نوبه خود ريشه در خودآگاهى و علم مورخ به خويشتن خويش دارد. (بنابراين, كارهاى يك مورخ بزرگ بستگى به عمق و غناى تجربيات باطنى وى دارد). مى توان تصور كرد كه وى چقدر گفته مورخ بزرگ, جك هكستر24 را ستايش مى كرد, وقتى كه از وى مى خواند: (هنگامى مى توان تاريخ را نگاشت, كه بتوان آن را خواند). مشاركت و سهيم شدن امرى الزامى براى درك و فهميدن است; همان طورى كه وايل به خوبى مى دانست, فهميدن شرط مشاركت و سهيم شدن در پديده هاست!

در زمينه اقتصاد, انديشه او با درك بزرگانى چون ويندفيلد ريفلر25 و اسكار مورگان اشترن26 تشفى مى شد. به نيكى مى توان وايل را در محفلى به ياد آورد كه در ميان ساير ميهمانان, مورگان اشترن و فون نيومان نيز, كه در آن زمان كتاب تئورى بازيها و رفتار اقتصادى را به تحرير در مى آورند, حاضر باشند. در چنين جمعى, تنى چند از شركت كنندگان هر از گاهى محققان ديگر را به دور خويش جمع مى كردند و درباره افكار و نظرات بديعى كه به يكباره از ضمير خودآگاهشان تراوش كرده بود, به بحث و تبادل نظر مى پرداختند. در ميان چنين جماعتى از بزرگان تمام فنون, وايل افقهاى تخيل و دانش خويش را در تماس مستقيم با تازه هاى معرفت مى يافت.

 

وى حتى مقاله اى را كه درباره موضوع اخير منتشر نمود, با اين جمله آغاز كرد: مسأله Minimax جان فون نيومان در تئورى بازيها, متعلق به تئورى نابرابريهاى خطى است و با همان سهولتى كه من حقايق بنيادى اهرام محدّب را ثابت كرده ام, مى تواند مورد بررسى قرار گيرد.

در مورد ارزش همكاران براى او بايد گفت كه او به خوبى به اين حقيقت (كه هيچ كس نمى تواند كسى باشد, مگر آن كه در كنارش كسانى باشند) واقف بود. هنگام صرف چاى براى او مهم ترين زمان روز بود: (يك فرصت), و به گفته اُپنهايمر: (براى آن كه به يكديگر توضيح دهيم چه چيزهايى را نمى فهميم.)

 

براى من هيچ ميهمانى اى جالب تر و غنى تر از ميهمانيهايى كه هرمن وايل و همسرش هلا ترتيب مى دادند, نبود.

در همه زمينه هاى معرفت, وايل به قدرى مورد علاقه, ستايش و احترام بود كه انسان را به ياد جمله فردريك II درباره لايب نيتز بنيانگذار آكادمى پروس مى انداخت. وايل خود يك آكادمى بود.

در سال 1947 براى وايل بازبينى و به روز درآوردن كتاب بازبينى فلسفه, رياضيات و علوم طبيعى را كه وى در سال 1927 نوشته بود, كارى بس بزرگ و سنگين بود. اهميت اين كار با علم به عشق و علاقه او به حقيقت و يگانگى, بيش از پيش آشكار و عيان مى گردد.

بى شك مى توان مجسم كرد كه كشفيات اين سى و چند ساله, بعد از مرگ او, چه وجد و نشاطى را در وى برمى انگيخت; گرچه درك يگانگى تمام اين كشفيات, امروزه در مقايسه با معلومات زمان وى كار آسان ترى نيست.

 

الكتريسيته و هندسه قبل و بعد از وايل

 

نقش الكتريسيته در هندسه فضا ـ زمان چيست؟ وايل مقالات تحقيقى و كتابهاى بسيارى را, يكى پس از ديگرى به اين موضوع اختصاص داده است. ديدگاهى را كه وى و ديگران بعد از وى گشودند, امروزه تحت نامهاى (نظريه پيمانه اى ميدان) (Gauge Field Theory) و (نظريه وحدت بزرگ ميدان) (Grand Unified Field Theory) توسط تعداد بسيارى از محققان, كه به تحقيق, تعدادشان در مقايسه, بيش از تمام فيزيكدانهاى زمانى است كه وايل اولين مقاله را در اين زمينه عرضه نمود, مورد مطالعه و بررسى مى باشد. مفهوم پيمانه اى را وى در سال 1918 ابداع نمود! در سال 1928 وى مفهوم پيمانه اى را دوباره به مفهوم امروزى اش صورت بندى كرد كه در آن ناوردايى پيمانه اى (Gauge invariance) مطابق با بقاى بار است, به همان گونه كه ناورداى مختصاتى در تطابق با بقاى انرژى و مومنتوم مى باشد.

 

در سال 1950 وايل با رجوع به نظر كالوزا27 امكان ارتباط ناورداى پيمانه اى با طبيعت بُعد پنجم را مطرح كرد. او متوجه شد كه كلاين28 با اضافه كردن مفهومى جديد, و برآمده از تئورى كوانتوم, بُعد پنجم هندسى را پيچيده در شعاع بسيار تنگى از انحناى فضا مطرح كرده است. دانشجويان نظريه جديد ذره اى به خوبى واقف هستند كه شكوفايى اين نظريه پنجاه سال طول كشيده است! در باور امروز, ميدان پيمانه اى در هر نقطه اى از فضا زمان, نه تنها به دور لبه يك بعدى يك دايره كوچك در جريان است, بلكه در اطراف يك حفره فوق العاده كوچك با بعدى از درجه ششم مطرح مى باشد. تغييرات ميدان در جهات مختلف نه تنها مبين ميدان الكترومغناطيسى است, بلكه ميدانهاى همراه با نوترينوها, و بقيه ذرات بنيادى را نيز در بر مى گيرند.

رشته هاى كرم چاله ها در فضا, همچون حفره هاى هوا در پنير مى باشند.

جرم يك ذره, خود در تطابق يا هندسه رزونانس يك لوله صوتى در اين جهان بسيار كوچك است و به عبارت رياضى, رشته اى است كه به هر نقطه فضا زمان متصل مى باشد. بى شك, اگر وايل هنوز در ميان ما بود از اين پيشرفت فيزيك ذرات بنيادى نه تنها لذت مى برد, بلكه با بسط مفهوم فيزيكى و رياضى ميدان پيمانه اى و كلافهاى تار (Fiber Bundles) علم فيزيك را به توفيقات بيشترى نايل مى كرد.

بينش ديگرى كه وايل به جهان فيزيك عرضه كرد, مفهوم و يا خاصيت توپولوژيكى طبيعت الكتريسيته است كه به سال 1924 برمى گردد. ارزيابى نكته فوق و تشخيص جايگاه آن در فيزيك, با آن كه امر مشكلى به نظر مى رسد, با گذشت هر دهه مورد توجه بيشتر فيزيكدانها قرار گرفته است. نظريه فوق بسيار ساده به نظر مى رسد. سوراخ كرمها (wormholes) و به عبارت ديگر, كرم چاله هايى را در فضا در نظر بگيريد كه به مثابه حفره هاى هوا در پنير سويسى به يكديگر متصلند. الكتريسيته در حقيقت الكتريسيته نيست, بلكه خطوط نيروى الكتريكى است كه در توپولوژى فضا محبوس شده است.

 

نيلز بوهر پس از آن كه از عقيده فوق مطلع شد, بلافاصله پرسيد: مگر نه اين است كه هر كرم چاله اى بالاخره منقطع خواهد شد؟ محاسبات كلاسيك بعدى صحت نظر او را نشان داد. مطالعات بيشتر نشان داده است كه موضوع بيش از آن كه با كرم چاله هاى كلاسيك سر و كار داشته باشد, درباره تغييرات مداوم كوانتومى در هندسه فضاست كه در آن كرم چاله ها در فواصلى بسيار كوچك در مقياس پلانك, -33Cm 10, همچون ساختارى اسفنجى در همه جا و در هر زمان خلق شده و نابود و باز نابود شده و خلق مى شوند.

چگونه مى توانيم اين نظر پيشنهادى وايل را ارزيابى كنيم؟ اين سؤال نه تنها براى امروز مطرح است, بلكه موضوع فرداى فيزيك نيز مى باشد. براى درك اين مهم بايد در قلمروى بين نظريه كوانتوم و نظريه نسبيت و, به عبارت ديگر, در (ديناميك هندسى كوانتوم) كه يكى از مشكل ترين زمينه هاى تحقيقاتى امروز است غور نمود.

 

نسبيت عمومى و جاذبه

 

امروزه بعضى اوقات مى شنويم كه هيچ پيشرفتى در وحدت نظريه هاى نسبيت عمومى و كوانتوم انجام نشده است. اين اظهارنظر كاملاً نادرست است. سالهاست كه ما معادله موج مناسب و صحيح را به دست آورده ايم. همچنين با توجه به كارهاى اولريخ گرلاخ29 با پيش بينى اين معادله موج, در حد به اصطلاح اصل تطابق, مى توان به حيطه ديناميك هندسى كلاسيك وارد شد. در سالهاى گذشته كاربرد اين معادله موجى را توسط جيمز هارتل30 و استفن هاوكينگ31 در مسائل مهم كيهان شناسى شاهد بوده ايم. اين زمينه جديد تحقيق به قدرى جديد و غريب مى نمايد كه براى درك اين سخن وايل, كه (الكتريسيته ميدانى محصور در توپولوژى است) راه زيادى در پيش است.

پس از مرگ وايل, به طور كلى در اختر فيزيك و مخصوصاً در كيهان شناسى پيشرفتهاى شگرفى پيدا شده است كه بايد شكرگزار پديده انتقال به طرف سرخ در طيف ستارگان باشيم و نيز اختراع انواع تلسكوپها; نه يك نوع, بلكه چهار نوع از آن; اشعه X, نورى, مادون قرمز و راديويى. وى اولين كسى بود كه بدرستى, نظريه بسط عالم را توضيح داد. از ميان تمام رخدادها و كشفيات در فيزيك نجومى, يقيناً هيچ يك مانند سياه چالها ـ ستاره اى كه دچار فروپاشى كامل جاذبه اى شده است ـ قدرت تخيل وى را جلب نمى كرد.

در همان سالهاى اوليه بحث درباره (جاذبه به عنوان يك هندسه) وايل ديدگاه جديدى از جرم را به ما آموخت. كره اى را به دور جرم ترسيم كنيد و سپس اين كره را از دو طرف آن بكشيد, به طورى كه تبديل به يك خط متورم عالم و يا يك عالم لوله اى گردد. در اين صورت چه بر سر خوشه ستاره خواهد آمد, زمانى كه تمام مجموعه اجرام تحت تأثير متقابل نيروهاى جاذبه قرار گيرند؟ در فضا زمان, از ديدگاه وايل, الگوى پيچ خورده اى از لوله هاى عالم را خواهيم داشت, كه براى پيش بينى آن لازم نيست كه به داخلش نگاه كنيم.

 

روش وايل در نگاه به جرم, ارتباط خاصى به يك سياهچال (نامرئى) كه با جفت مرئى خود همراه است, دارد. اگر او امروز در ميان ما بود و مى ديد كه سياهچال تنها يك شىء موجود در كاغذ و مداد نيست, بلكه حقيقتاً وجود دارد, بى شك نمى توانستيم حدى براى خوشحالى اش بشناسيم! ما اكنون دلايل قوى اى براى وجود سياهچالهايى با جرم 10 تا 20 برابر جرم خورشيد داريم كه هركدام نامرئى بوده, با كششى پر قدرت به دور يك ستاره قابل رؤيت در حال گردشند. ما همچنين اشعه X را مشاهده مى كنيم كه منشأش خود سياهچال نيست, بلكه از گازى كه از همسايه طبيعى اش به طرف سياهچال فوران مى كند, سرچشمه مى گيرد. اين جريان گاز به داخل سياهچال, به دليل جاذبه و كشش بسيار قوى, موجب بالا رفتن چگالى (density) و درجه حرارت آن شده و در نتيجه, اشعه X ايجاد مى شود. به علت تغييرات اتفاقى چگالى گاز رو به داخل, شدت اشعه نيز در هر هزارم ثانيه تغيير مى كند و اين درست مانند دودكش كارخانه اى است كه سياهى دود آن در هر لحظه متغير است. علاوه بر اين دو سياهچال با جرم ستاره اى در مركز كهكشان راه شيرى نيز,طبق شواهد, سياهچالى با جرم 5/3 ميليون برابر خورشيد وجود دارد.

 

انحناى فضا در هيچ جاى ديگرى چون فيزيك سياهچال مورد توجه انسان قرار نگرفته است و هيچ شاخه اى از فيزيك چون فيزيك سياهچال, با غنا و خلوصى خاص كه صرفاً متكى بر منطق هندسه است, پيشرفت نكرده است. ما در هيچ زمينه اى از فيزيك چون فيزيك سياهچال, تا اين حد به مرزهاى مشترك نظريه جاذبه و كوانتوم نزديك نشده بوديم.

 

از سياهچال و كوانتوم تا (اطلاعات داراى جرم است)

 

در سال 1973 بكنستاين32 خود را مقيد به قبول اين واقعيت يافت كه سطح بالايى و يا به اصطلاح, افق يك سياهچال, نه تنها شبيه به انتروپى است, بلكه خود انتروپى است و همچنين جاذبه سطح نه تنها مشابه با درجه حرارت است, بلكه خود دماست. اين نتيجه در نظر استفان هاوكينگ و براندون كارتر33 به قدرى نامعقول و مهمل آمد كه ايشان را براى رد آن برانگيخت. در طول اين تلاش, هاوكينگ فرآيند شگفت آورى را كه اكنون به نام خود وى است كشف كرد. در اين فرآيند يك سياهچال, كه در حقيقت داراى دماى بكنستاين است, قابليت تصاعد ذرات و اشعه (كمتر از يك وات از يك سياهچال با جرم خورشيد و به نسبت كمتر براى جرمهاى بيشتر) را دارد.

فيزيك سياهچال به كشف بسيار مهم ديگرى نايل شده است كه فقط به موضوع و يا نام سياهچال خلاصه نمى شود. منظور فرمول معروف ويليام اونرو34 است. اين فرمول نشان مى دهد كه يك آشكارساز شتاب يافته كه در يك فضاى خالى سرد جاى دارد, به دليل داشتن همان شتاب, درجه حرارتى را احساس خواهد نمود كه متناسب با حاصل ضرب ثابت پلانك در همان شتاب است. اين نتيجه در حقيقت به نتيجه گيرى بكنستاين درباره دما (در سطح) يك سياهچال عموميت مى بخشد.

 

فرمول اونرو, سه حيطه بزرگ فيزيك را به يكديگر پيوند مى دهد: اول نسبيت, دوم نظريه كوانتوم و سوم فيزيك حرارت يا ترموديناميك و يا مكانيك آمارى; كه اين آخرى در حقيقت پايه و اساس نظريه اطلاعات است. اين كشف, در سالهاى اخير, نه تنها از نظر زيبايى علمى بى همتاست, بلكه در مرتبط ساختن اين سه زمينه تحقيقاتى, كه تفكرات و نوشته هاى وايل را به خود مشغول داشته بود, نيز منحصر به فرد است.

در حال حاضر محققان بسيارى در مورد پيشنهاد شجاعانه بكنستاين به مطالعه و تحقيق مشغولند. بر طبق اين نظر, هيچ دستگاهى را كه تعداد معينى از بيت هاى اطلاعات را در خود ذخيره مى كند, نمى توان يافت كه بستگى به حاصل ضرب جرم و ابعاد خطى (بيان شده با واحدهاى مناسب) نداشته باشد; كه آن هم دست كم به بزرگى همان تعداد بيت ها خواهد بود. اطلاعات, يك خواب و خيال پوچ نيست. چه احساس شوق انگيزى است زمانى كه (اطلاعات) را در مركز تفكرات خود نسبت به فيزيك قرار دهيم! آيا نمى توان پرسيد كه نظريه اطلاعات همه آن چيزهايى نيست كه ما مى بينيم و مى دانيم؟

 

از ژنها به DNA و از تكامل تا حكمت غايى

 

وايل مى دانست كه تئورى اطلاعات در موضوع ژن, و به عبارتى ماشين حيات و تكامل, داراى جايگاه مركزى است. (اين نمايش بزرگ تكامل ارگانيك) (آن طورى كه وايل از آن ياد كرد) براى وى زمينه اى نبود كه به چند متخصص احاله شود, بلكه موضوعى حياتى بود كه بايد توسط هر انسان متفكرى مورد توجه قرار گيرد. در سال 1947 هنگامى كه وى كتاب فلسفه رياضيات و علوم طبيعى را براى چاپ مجدد مورد بازنگرى قرار مى داد, جايگاه مهمى را به موضوع فوق اختصاص داد. جايگاه حساس و نقطه قطعى, آن گونه كه وى پيشنهاد مى كند, زمانى است كه ما با ملكول هاى پيچيده اى كه شامل ميليون ها اتم اند, سر و كار داريم و احتمال آمارى طرز تركيب و قرار گرفتن اين اتم ها نسبت به يكديگر, در مقايسه با آنچه در طبيعت رخ مى دهد, بسيار عظيم تر است. فقط تركيب شدنهايى بسيار دور از ذهن و نادر كه قابليت ژن شدن را دارند توسط يك فرآيند انتخابى و مرجح, كه حالات ديگر در آنها با توجه به عدم امكان تبديلشان به ارگانيزم هاى متكامل تر حذف مى گردند, رخ داده و به تدريج به عنوان پله ها و پايه هايى براى ساختارهاى پيچيده تر به منصه ظهور مى رسند. وى سپس مى گويد: اين اطلاعات در مورد مسئله, كوچكترين كمكى به حل آن نمى نمايد.

 

اگر وايل شاهد كشف DNA توسط فرانسيس كريك35 و جيمز واتسن36 مى بود چه احساسى به او دست مى داد؟ بى شك (ماشين حيات) مانفرد آيگن37 و همكارانش در گوتينگن, كه در ميان تنوع حيرت آورى از گونه هاى حيات به وجود آمدن فقط بعضى از آنها را (تصادف و شانس) مى خوانيم, وى را به شدت مجذوب خود مى كرد. دو كشف جان هاپفيلد38: روش طبيعت در تصحيح ملكولهاى DNA, كه بدون آن ادامه حيات امكان ناپذير است, و بينشى نو در مورد چگونگى جفت شدن نورون (Neuron) به نورون كه نيروى محرك حافظه و عمل جستجو در حافظه را باعث مى شود, مقوله هايى است كه وى آنها را با علاقه خاصى مطالعه مى كرد.

 

حيات چگونه و چطور آغاز شد؟ وايل نظر اوپارين39 را اين گونه ابراز مى دارد كه: ملكول هاى آلى تحت يك فرآيند اتفاقى و در غياب تجزيه آنزيمى به وجود آمده, پس از رسيدن به تجمع و يا غلظت مناسب داراى قابليت توليد مثل مى شوند. براى او بسيار جالب توجه بود كه اين نظر جديد را بداند كه: قطرات مراكز تجمع و مكان شروع حيات بوده و براساس نظريه هاى تحت مطالعه امروزى, خاك رس به عنوان ماده نظم دهنده اين فرآيند عمل مى كند.

من در هيچ عصر و در هيچ سرزمينى متفكرى را سراغ ندارم كه راز وجود را برترين رازها نشناسد.

مفهوم حيات كه در هر موضوع زيست محيطى جايگاه خاص خود را عيان مى سازد, به دليل اهميتش براى وايل تازگى نداشت. در سال 1978 دو دانشجوى تاريخ تكامل, پلاون40 و ماير41, دريافتند كه چشم (اين پنجره ذهن) بارها و بارها (در حدود چهل دفعه) به طور مستقل فرآيند تكامل را طى كرده است. هومر اسميت42 در تز خويش كه آن را به وضوح در كتاب Kamongo (اين كتاب برنده جايزه پوليتزر شد) آورده است, خاطرنشان مى سازد كه خود انسان, از نظر آينده درخت تكامل ممكن است جايگاه چندان روشنى نداشته باشد. برعكس, وايل در هنگام بحث در مورد حكمت غايى خلقت, بيان مى دارد كه (اشتياق به ايمان داشتن به يك نقشه و هدف غايى از تكامل امرى است غير قابل اجتناب). فيزيولوژيست نام آور, كريستين بوهر (پدر فيزيكدان بزرگ, نيلز بوهر) در هنگامى كه نظريه تكامل چندان جا افتاده نبود, آن را قبول نموده و ضمن حمايت از آن معتقد بود كه تكامل اگر درست فهميده شود, در نهايت با هدف غايى خلقت در تعارض نخواهد بود.

هدف غايى از خلقت چگونه در حيطه فيزيك وارد مى شود؟ وايل مى پرسد: (عوامل غير مادى كه داراى طبيعتى تجسمى ـ نظرى بوده و به مثابه نقشه ساختمان هستند, چگونه در تكامل جهان زنده به طور كل دخالت مى كنند؟)

 

اژدهاى عظيم و آتشين بوهر

 

با درك مفاهيم و درسهاى مكانيك كوانتوم, سؤالهايى كه وايل از خود مى كرد, بيش از هر زمان ديگر براى زمان حاضر مطرح مى شوند.

اين عقيده كه گذشته هرگز وجود ندارد مگر در آثار و سوابق امروز, موضوعى قديمى است. هنگامى كه از ديدگاه پديده مقدماتى كوانتومى بوهر, كه اصطلاحاً آزمايش انتخابى به تأخير افتاده43 لقب گرفته, به موضوع نظر افكنيم اين تفكر در عصر ما داراى اهميت و حساسيت بيشترى خواهد بود. قطبش (Polarization) و جهت ارتعاش يك فوتون كه حركتش را شش ميليارد سال پيش, يعنى قبل از آن كه كره زمين (تا چه رسد به پيدايش حيات در آن) وجود داشته باشد, آغاز كرده در نظر بگيريد. نه قبل از آن كه جهت آناليزور در راستايى مشخص قرار داده شده باشد, و نه قبل از آن كه يك پديده كوانتومى مقدماتى, ناشناخته و نادانستنى, همچون اژدهايى آتشين گسترده در پهنه عظيم فضا و زمان, توسط عمل غير قابل برگشت تقويت (amplification) از نزديك قابل تشخيص باشد, و نه تا هنگامى كه جهت قطبش فوتون كه سفر خويش را در زمانى بسيار دور آغاز نموده معلوم گردد, انسان اجازه و توان نسبت دادن قطبيتى را به آن فوتون نخواهد داشت. ما با نصب آناليزور قطبيت (با زاويه اى انتخابى) كه در عين حال با تأخير انجام مى گيرد, به نحوى غير قابل اجتناب و ناخواسته, بر آنچه گذشته اش مى خوانيم تأثير مى گذاريم. آيا ما اجازه داريم كه آن را گذشته بناميم؟

اين وضعيت يكى از جنبه هاى بسيار شاخص و چشمگير نظرى ـ اطلاعاتى آنچه ما آن را وجود و هستى مى خوانيم است. اين پديده مقدماتى كوانتومى انتخاب با تأخير نه تنها در نظر كاملاً جا افتاده است, بلكه در همين چند سال اخير از نظر تجربى نيز پذيرفته شده است.

هر نظرى نسبت به هستى كه با مكانيك كوانتوم و پديده مقدماتى كوانتومى همساز نباشد صرفاً صحبتى قرون وسطايى است. تئورى كوانتوم بر تارك قله (علوم طبيعى دقيق) زمان ما قرار دارد و همان طورى كه وايل به يادمان مى آورد (برجسته ترين چهره مشخص فرهنگ ماست).

 

پيشينه روشنفكرى

 

فردى كه تفكراتش در چنين حيطه گسترده اى در جولان بود, در اصل, پايه زندگانى فكرى اش را بر رياضيات بنا نهاده بود.

او به عنوان فيزيكدان, فيلسوف و متفكر شناخته شده بود, ولى بالاتر از همه, او رياضيدانى بزرگ بود كه از سال 1913 تا 1930 به عنوان پروفسور رياضى در زوريخ و از 1930 تا 1933 در گوتينگن و از 1933 تا زمان بازنشستگى اش در انستيتوى مطالعات پيشرفته پرينستون به كار مشغول بود. چه متفكران و جريانهاى فكرى اى وى را به عمرى تلاش در رياضيات و فيزيك و فلسفه واداشتند؟

آن گونه كه خودش به ياد دارد: (من در زمان دانش آموزى با دكترين كانت, در مورد شخصيت ايده آل فضا و زمان كه مرا به ناگهان تحت تأثير قرار داد, آشنا شدم). او هنگامى كه به عنوان دانشجو وارد دانشگاه گوتينگن شد, هنوز در حال آموختن كتاب طرح توصيف خالص مفاهيم (Schematismus der reinen Verstandesbegriffe) اثر كانت بود. يك سال بعد نظريه نسبيت متولد شد. آيا مى شود زمانى بهتر از اين را براى ورود به دانشگاه تصور كرد؟ اين زمانى است كه پيشرو رياضيدانان دنيا, ديويد هيلبرت44, كتاب مبانى هندسه (GrundJagen der Geometrie) را چاپ كرده كه در آن, با انحراف از مفروضات اوليه هندسه اقليدسى و با تأسى از سنتِ گوس45 و ريمن46, به بحث در خواص هندسه غير اقليدسى پرداخته بود. او در عين حال, با چاپ آخرين كتاب معروفش (تا آن تاريخ) به نام گزارش مجموعه اعداد (Zahlbericht), كلاسهاى درس بسيار جذابى را در آن زمينه تحقيقاتى اداره مى كرد. فلسفه! رياضيات! فيزيك! هريك چون صداى بلند شيپور, وايل جوان را به خود جلب مى كردند. درس رياضى در گوتينگن كه توسط مرد شماره يك رياضيات ارائه مى شد, بى شك برترين جايگاه را نيز در قلب وى داشت.

اجازه دهيد در اينجا مراتب قدردانى مان را به پرنس هانوور كه در ميان انگليسى زبانان به جرج دوم معروف است, تقديم كنيم. شايد بهتر باشد مشاوران وى را قدر بدانيم كه با تذكر آنها, اين حاكم به فاصله چند سال, به تأسيس دو مركز و يا بهتر بگوييم دو انجمن فضل و معرفت همت گمارد. اين مراكز امروز به نامهاى گوتينگن (سال 1374) و پرينستون (سال 1746) ناميده مى شوند. اين مشاوران, كه مبارك باد نامشان, در دنياى آلمانى زبان, كريستين ولف47, از مريدان لايب نيتز48, و در دنياى انگليسى زبان, گروهى از مردان فضل و معرفت در مستعمره نيوجرسى (قبل از استقلال ايالات متحده آمريكا) بودند و براى اين دو مدرسه نيّت مشترك و يكسانى را در سر داشتند: شهادت دادن به شكوه و جلال خلقت با (نگاه در آنها), و (آموزش درباره آنها).

اين هدف با ورود نسلهاى جديد به عرصه, با پيام و ماهيت جديدى خودنمايى مى كند. در عصر ما اين سنت پر قدرت گوتنيگن ـ پرينستون دقيقاً و مستقيماً چشمه اى است نشأت گرفته از عصر روشنفكرى كه با شادى و عمق و غنا, جستجو در روشنايى بسيارى از متفكران بزرگ را براى درك زيبايى و نظم جهان شاهد بوده است.

وايل چه روش كارى را انتخاب كرد؟ سه راه براى جلو رفتن وجود دارد: روش موش كور, روش سگ و روش جستجو از روى نقشه. موش كور در يك نقطه در زيرزمين شروع به كار مى كند و با روش و رويه خاص خود به جلو مى رود; كارهاى علمى بزرگى هم به اين ترتيب انجام شده اند. سگ با بو كشيدن در اطراف خويش, از يك اثر و نشان به طرف نشان بعدى حركت مى كند; كارهاى بزرگى نيز در فيزيك به همين نحو انجام شده است. روش سومِ پيشرفت روش نقشه پرداز و فيلسوفى است كه داراى تصوير و قابليت تصور همه صحنه است و مى داند كه اجزاء مسئله چگونه در كنار يكديگر قرار مى گيرند و حقيقت جديد در كجاى مسئله نهفته است.

وايل اين گونه بود. در نظر كانت, گوتينگن زمان گوس, ريمان و وايل, لايب نيتز آن نقشه پرداز درجه اول در امر خطير اكتشاف بود. وايل به ما مى گويد كه در ميان قهرمانان فلسفه, لايب نيتز داراى آن شخصيت تيز چشم و مشتاق براى موضوعات اساسى بود كه براى ترويج روشنفكرى توسعه شبكه اى از آكادمى ها و مراكز علمى را در اروپا در سر داشت.

امروز زمان در خطر است. زمان با يك مهبانگ بزرگ و فروپاشى جاذبه اى به پايان مى رسد.

 

هرمن وايل و همكار سالهاى دراز وى, كورت گودل49, علاقه مشتركى درباره يادداشتهاى لايب نيتز در مورد طرح (شخصيت جهان شمول) (Characteristica universalis) داشتند. لايب نيتز اميدوار بود همان طور كه نيوتون يك روش كشف حقيقت را به فيزيك عرضه كرد, وى نيز بتواند روشى براى كشف حقايق در همه زمينه هاى مختلف تفكر عرضه نمايد. وى معتقد بود كه چنين ابزار تفكرى, چنين روشى و چنين سنگ محك فيلسوفانه اى, هنگامى كه كشف شود به قدرى قدرتمند خواهد بود كه تنها در دست جوانانى با معيارهاى اخلاقى بس والا, به امانت سپرده شدنى تواند بود.

 

اگر فلسفه, نقشه و هدفها را نمايان مى سازد, رياضيات نيز, در كسوت هيلبرت, به وارد شوندگان به گوتينگن راه را نشان خواهد داد. وايل درباره چگونگى تأثيرى كه هيلبرت بر وى گذاشت مى گويد: (با خوش بينى مقاومت ناپذيرش, با اشتياق معنوى اش, با ايمان استوارش به ارزش برتر علم و با اطمينان قاطعش به نيروى منطق در يافتن پاسخهايى روشن و ساده براى مسائلى روشن و ساده.)

 

هيچ يك از كسانى كه در سن بيست سالگى توفيق شاگردى در كلاسهاى وايل را داشتند نمى توانند همه آن اوصاف را در وى نبينند. تمام كسانى كه آثار وى را مى خوانند و روش وى را مى ستايند به طور آشكار, وضوح روش هيلبرت را ـ آن گونه كه وايل آن را وصف مى كند, به مانند قدم زدن در يك روز آفتابى در مقابل چشم اندازى با جاده ها و خط كشيهاى واضح كه صعود به طرف تپه را بدون هيچ گونه پيچيدگى هموار مى سازد ـ در آن مى يابند. وايل, به هيجان آمده توسط لايب نيتز و كانت و تحت تأثير جاذبه هيلبرت, با تمام قلب خويش در رودخانه عميق رياضيات غوطه ور شد. اين پرش آغاز خدمات بقيه عمر وى به دنياى در حال انبساط تفكر بود.

از تفكرات, سخنان, نوشته ها و كارهاى وى چه هدايتى را مى توان درباره سؤالهاى چهارگانه ذيل كسب كرد: ساز و كار حيات, منشأ كوانتوم, مسئله پيوستگى, و شالوده و بنيان عميق تر موضوع زمان.

 

چهار راز

 

وجود, آرى معجزه اى مضحك و غير طبيعى به نام هستى!

 

براى چه كسى آغاز روز, منظره اى باور نكردنى نيست؟ آيا مى توان كسى را يافت كه زيبايى ستارگان آسمان و گرمى دستها و نوازش اصوات را همچون نعمتى فوق تصور قدر نداند؟ من در هيچ زمان و هيچ مكانى, متفكرى را سراغ ندارم كه راز هستى را برترين رازها نشناسد.

آيا كوانتوم يك راز است؟ مى دانيم كه درباره عملكرد اين نظريه چيزى پوشيده نيست; به طورى كه در صدها كتاب به تفصيل آمده است. سؤال مهم آن كه, اين طرز عملكرد, اعتبار و نفوذ خود را از كدام اصل عميق ترى كسب مى كند؟ كدام مفهوم اصلى اى بافت و چارچوب اين تئورى را مى سازد؟ مطمئناً هنگامى كه حقيقت از تاريكى به در آيد, نظريه و مفهوم آن به قدرى واضح خواهد بود, كه همه به يكديگر خواهند گفت; چقدر ساده و چقدر زيبا! مگر مى شد جز اين باشد؟ ما چگونه تا به حال, اين قدر در تاريكى جهل به سر برده ايم؟ كليد هدايت نهايى به رمز مسئله كه, ما تاكنون بدان دست نيافته ايم چيست؟

پيوستگى اعداد طبيعى. آيا براى كسانى كه با ماده و حركت, ذرات و ميدانها, فضا و زمان سر و كار دارند جدايى از آن امكان پذير است؟ در حقيقت, آن طورى كه وايل متذكر مى شود: (تحليل كلاسيك, رياضيات متغيرهاى حقيقى, آن گونه كه ما مى شناسيم و آن گونه كه در رياضيات و فيزيك به كار مى آيند, نيازى به پيوستگى انواع گوناگون اعداد [اعداد صحيح, كسرهاى گويا, اعداد جبرى و غيره] ندارد). وى ادامه مى دهد: (بدون هيچ گونه شك و ترديد, باوور50 روشن نمود كه هيچ گونه شخصيت وجودى, كه دال بر كليت همه اعداد طبيعى باشد, متصور نيست). با عموميتى بيشتر, وى مى افزايد: اعتقاد به جهانى مافوق و متعالى, [از ايده آل هاى رياضى و گزاره هاى نامحدود و پيوستگى اعداد طبيعى] همچون دكترين پدران روحانى كليسا و يا فلاسفه اسكولاستيك (مدرسى) قرون وسطايى, قوت ايمانمان را در معرض مخاطره قرار مى دهد. در اين صورت, فيزيك براى تعريف هستى, چگونه قادر خواهد بود با اعتقاد به وجود سيستم اعدادى كه حتى وجود خارجى ندارد, با وجدانى آسوده پيشرفت كند؟

زمان؟ مفهوم زمان از بهشت بر ما نازل نشده است, بلكه از زبان بشر و يا يك متفكر قديمى گمنام جارى شده است. زمان, امروز در خطر است و با يك مهبانگ و واپاشى جاذبه اى به پايان مى رسد. نظريه كوانتوم در جهان اندازه هاى بسيار كوچك, منكر هرگونه قبل و بعد است. مهم تر از همه, زمان هنوز در يد قدرت قواعد فيزيكى قرار نگرفته و منبع تغذيه آن در خارج از فيزيك است و تنها هنگامى از داخل فيزيك مشتق خواهد شد كه اين علم به تعالى قدرتمند و درخور, رسيده باشد.

به اين چهار معما و چيستان و چهار كليد و راهنما يك به يك اشاره مى كنيم.

 

هستى: اصل پيدايش انسان

 

(اصل آنتروپيك)51

 

در جمله اى كوتاه و پر بار از مقاله هرمن وايل در سال 1919, در مورد نسبيت عمومى و نيز آنچه امروز به انطباق اعداد بزرگ در فيزيك معروف است, وى اشارتى به مفهوم هستى دارد. اجازه دهيد كه جمله وى را در سه قسمت بيان كنيم: (اين يك واقعيت است كه ظهور اعداد محض ناشى از الكترون مى باشد كه مقدار آن نيز كاملاً متفاوت با عدد يك است. به عنوان مثال, نسبت شعاع الكترون به شعاع جاذبه اى الكترون از درجه 1040 است. نسبت شعاع الكترون به شعاع جهان نيز ممكن است كه متناسب با همان درجه باشد).

انطباق بين اين دو عدد بسيار بزرگ با منشأ كاملاً متفاوت, در مقاله اى كه دوازده سال بعد توسط فريتز زويكى52 به تحرير درآمد, (فرضيه وايل53) لقب گرفت. ولى معمولاً همه كس همه مقالات را مطالعه نمى كند! اين رابطه و همه روابط شبيه آن بعداً (انطباق اعداد بزرگ ادينگتن54) و پس از آن (اعداد بزرگ ديراك55) ناميده شدند ولى همه اينها با وايل شروع شد.

چه منظرى از طبيعت در پس اين انطباق اعداد بزرگ نهفته است؟ چه عاملى اين و نيز ساير ثوابت بدون بُعد را در فيزيك پديد مى آورد؟ طرفداران اصل پيدايش انسان, كه امروزه بيش از پيش فيزيكدانها و منجمين اند, پيشنهادى بس غيرمتعارف و شكننده را مطرح مى سازند: نه تنها انسان براى اين عالم ساخته شده است, بلكه عالم نيز با وى انطباق پيدا كرده است.

طبق اصل آنتروپيك, زمان حيات حداكثر بيش از چند صد ميليون سال نيست, كه بعد از آن كره زمين دوباره يك سياره غيرقابل سكونت خواهد بود.

جهانى را تصور كنيد كه در آن, مقدار يكى از اين ثوابت بنيادى بدون بُعد به اندازه فقط چند درصد كم و يا زياد شود. بر طبق تحليل تعداد بى شمارى از متخصصان فيزيك ستارگان, در چنين جهانى خلقت انسان امكان ناپذير مى بود.

اصل آنتروپيك در ظاهر, به صورت يك تكرار مكرر است: ما براى اين عالم ساخته شده ايم, به دليل آن كه براى آن ساخته شده و با آن تطبيق يافته ايم. ولى مطالعات دقيق تر توسط براندون كارتر نشان مى دهد كه اين نظر ما را به يك پيش بينى حيرت آور, استوار و روزى قابل آزمايش, رهنمون مى شود; و آن اين كه حد نهايى حيات در كره زمين, حدود چند صد ميليون سال بيشتر نيست و بعد از آن, كره زمين به صورت يك سياره غير قابل سكونت درخواهد آمد. اين پيش بينى نتيجه معرفت ما نسبت به بيولوژى تكاملى و تحليلهاى آمارى مدرن است. يك معادله ساده به نام عدم تساوى كارتر56 امكان مدت دوام حيات در آينده زمين را به تعدادى از مراحل تكاملى مستبعد در گذشته, كه براى ظهور حياتِ هوشمند ضرورى بوده اند, مرتبط مى سازد.

 

آيا دستگاه و سازمان جهان از همان آغاز چنان برپا شده است, كه در طى تاريخ طولانى اش, حيات هوشمندى را توليد كند؟ اين مقصود شايد توسط پيش بينى كارتر آزمون پذير باشد. اما اين ارتباط و همبستگى خارق العاده بين بزرگ و كوچك, بين اين دستگاه و حيات, و بين گذشته و آينده چگونه انجام مى پذيرد؟

كسانى كه در موضوع اصل آنتروپيك به تحقيق مشغولند, انديشه و نظريه مجموعه جهانها را پيشنهاد مى كنند كه وجه تمايز آنها در مقادير مختلف ابعاد و ثوابت بدون بعد فيزيكى شان است. نكته مورد بحث و جدل اين است كه در اكثريت قاطع حالات فوق, وجود حيات هوشمند هميشه غيرممكن خواهد بود. در اين ديدگاه, حيات ما در جهانى كه آگاهى قابليت به وجود آمدن داشته است, يك استثناى بسيار نادر است.

مى توانيم بدون صرف نظر كردن از كل مطلب, بعضى از اين عقايد را نپذيريم و نيز مى توانيم از نظريه مجموعه جهانها, به دليل خارج بودن از حيطه قابل پذيرش منطق و استدلال, چشم پوشى كنيم. با اين حال, مى توان همچون كارل پوپر57 اصل آنتروپيك را به عنوان يك فرضيه جذاب, كه توانايى پيش بينى آن قابليت اظهار وجودش را آشكار مى سازد, امتحان و بازرسى نموده, انكارش كرد; زيرا به زعم وى, سعى در تعبير و تفسير و معنا بخشيدن به اعدادى دارد كه, در غير آن صورت, كاملاً بى پايه هستند. از طرف ديگر, بدون جهانهاى متعدد براى بررسى (و به عبارتى در قبال به هدر دادن ديويد هيوم58) و با اعتقاد به فقط يك دنيا, و آن هم همين جهان, تاريخ چگونه مى توانست به حوادث آن گونه كه هستند رقم زند؟ جهان حيات, و وجود ارتباط جوامعى از انواع كه لازمه روح معنا و مفهوم اند! به اجمال, دستگاه عالم براى آن كه بتواند بشر امروزى را خلق كند, در روز اول بايد چگونه مى بود؟ غيرممكن! و يا اين كه ممكن است كه معنا و مفهوم به خودى خود داراى قدرت و توانايى خلاقيت باشد؟ اما چگونه؟ آيا اين همان چيزى نيست كه كوانتوم از آن مى گويد؟

براى طرح اين سؤال بايد به معناى وجود و هستى از ديدگاه ديگرى نظر افكنيم: نگاهى به رشته ارتباط با معماى دوم, يعنى چگونگى كوانتوم.

 

دستگاه, قانون, كوانتوم

 

معناى ماشين و دستگاه حيات براى ما همان قوانين فيزيك هستند كه همان حكمفرمايى گسترده اصل كوانتوم, يا به طور خلاصه, قوانين و كوانتوم را شامل مى شوند. اصلاً چگونه مى توان كوانتوم را كه ملبس به نيروى مفهوم و معناست, درك كرد و فهميد؟ و يا با استعانت از معنا قوانين فيزيك را دانست؟

وايل به ما يادآور مى شود كه: وضع نمود

انتشار : ۹ مهر ۱۳۹۴

برچسب های مهم

شب يلدا طولاني ترين شب سال


شب يلدا طولاني ترين شب سال در كدام نقطه كره زمين است؟

 

منبع: پارس اسكاي

http://www.parssky.com/news/?NewsID=1628&Cat=Iran

نوشته : سيد قاسم رستمي- عضو گروه غير حرفه اي رؤيت هلال

تمام كساني كه با نجوم و آرايش فضايي زمين و خورشيد آشنا هستند، مي دانند كه زمين در اول ديماه هر سال به نقطه انقلاب زمستاني خود مي رسد. نقطه اي كه در آن، ناظران نيمكره شمالي داراي كوتاهترين روز و بلندترين شب سال بوده و بر عكس در نيمكره جنوبي بلندترين روز سال اتفاق مي افتد.

 

اما بايد توجه داشت كه در اين شب همه ناظران نيم كره شمالي داراي طول شب يكسان نيستند. در استوا طول شب و روز برابر و مساوي با 12 ساعت است و هرچه به طرف قطب مي رويم طول شب يلدا افزايش مي يابد. بطوريكه با يك محاسبه ساده مي توان به نتايج زير رسيد:

 

 

 

 

 

نام شهر

كشور

طول شب يلدا

مكه

عربستان

13 ساعت و 18 دقيقه

مدينه

عربستان

13 ساعت و 32 دقيقه

چابهار

ايران

13 ساعت و 36 دقيقه

يزد

ايران

14 ساعت و 5 دقيقه

اصفهان

ايران

14 ساعت و 9 دقيقه

تهران

ايران

14 ساعت و 26 دقيقه

مشهد

ايران

14 ساعت و 29 دقيقه

تبريز

ايران

14 ساعت و 39 دقيقه

برلين

آلمان

15 ساعت و 36 دقيقه

پاريس

فرانسه

15 ساعت و 59 دقيقه

لندن

انگليس

16 ساعت و 25 دقيقه

مسكو

روسيه

17ساعت و 17 دقيقه

استكهلم

سوئد

18 ساعت و 18 دقيقه

هلسنكي

فندلاند

18 ساعت و 35 دقيقه

ريكجاويك

ايسلند

20 ساعت و 31 دقيقه

لوليا

سوئد

21 ساعت و 44 دقيقه

 

 

همانطور كه در جدول فوق مشاهده مي شود، شب يلدا براي بعضي كشورها مشكلات زيادي را بوجود مي آورد. مثلا در پايتخت سوئد، خورشيد ساعت 8 و 55 دقيقه طلوع و ساعت 14 و 37 دقيقه غروب خواهد كرد. يعني طول روز تنها 5 ساعت و 42 دقيقه است و چه زود شب فرا مي رسد! البته خورشيد هم در اين روزها چه كم فروغ است. زيرا در وسط روز به حداكثر ارتفاع خود از افق يعني حدود 8 درجه مي رسد! آيا مي توانيد تصورش را بكنيد؟

 

شب يلداي خوبي در كنار خانواده و دوستان داشته باشيد.

ظاهرا پيش از مسيحي شدن روميان ، يعني 300 سال پس از زايش عيسي مسيح ، كليسا جشن تولد مهر را به عنوان زادروز عيسي پذيرفت ، زيرا زمان تولد او دقيقا معلوم نبود . از اين روست كه تا امروز بابانوئل با لباس و كلاه موبدان ظاهر مي‌شود و درخت سرو و ستاره‌اي در بالاي آن‌هم يادگار مهري‌هاست . جالب اين‌جا است كه يلدا كلمه‌اي است سرياني به‌معناي تولد و به گفته ابوريحان بيروني آن‌را " شب‌زادان " ترجمه كرده‌اند . آيين شب يلدا يا شب چله ، خوردن آجيل مخصوص ، هندوانه ، انار و شيريني و ميوه‌هاي گوناگون است كه همه جنبه‌هاي نمادي دارند و نشانه‌ بركت ، تندرستي ، فراواني و شادكامي هستند . در اين شب هم مثل جشن تيرگان فال گرفتن كتاب حافظ مرسوم است . و حاضرين با انتخاب و شكستن گردو از روي پوكي و يا پري آن ، آينده گويي مي‌كنند .

 

 

تمام كساني كه با نجوم و آرايش فضايي زمين و خورشيد آشنا هستند، مي دانند كه زمين در اول ديماه هر سال به نقطه انقلاب زمستاني خود مي رسد. نقطه اي كه در آن، ناظران نيمكره شمالي داراي كوتاهترين روز و بلندترين شب سال بوده و بر عكس در نيمكره جنوبي بلندترين روز سال اتفاق مي افتد.

برای خرید و دانلود پروژه های الکترونیک برنامه نویسی کامپیوتر و پروژه های آماری ما، به قسمت (آرشیو فایلهای فروشگاه) بروید ......

انتشار : ۹ مهر ۱۳۹۴

برچسب های مهم

ثبت نزديكترين درخش گاما


ثبت نزديكترين درخش گاما

 

 

درخش گامايي در فاصله 2 ميليارد سال نوري از ما كشف شد كه پس تاب نوري آن تا قدر 5 درخشان شد.

ساكنان شمال غربي ايالات متحده آمريكا در بامداد روز 9 فروردين توانستند در صورت فلكي اسد،انفجار عظيمي را كه در فاصله 2 ميليارد سال نوري از زمين رخ داده بود با چشم غير مسلح ببينند. ساعت 15:07 (به وقت مركزي ايران) پس تاب نوري يك درخش غول آساي گاما در بخش بالاي صورت فلكي اسد تا قدر 5 درخشان شد و حتي گروهي از رصدگران در شهرهايي كه از آلودگي نوري بالا رنج مي برند توانستند آن را رصد كنند.اين درخش كه GRB 030329 (بر اساس تاريخ آشكار سازي آن 29 مارس 2003) نام گرفت ابتدا توسط مجموعه اي از آشكار سازهاي پرتو گاما كه برروي دومين جستجوگر انرژيهاي قوي زودگذر HETE 2 نصب شده بودند آشكار شد. اين درخش كه توسط تيم HETE 2 به عنوان يك درخش غول آسا شناخته شد، حدود 50 ثانيه به درازا كشيد و مقادير عظيمي از انرژي به سوي ما حركت كرد.HETE 2 محل دقيق اين درخش را ثبت و بلافاصله پيامهايي براي اخترشناسان سراسر جهان ارسال نمود و بلافاصله تلسكوپهاي بزرگ و كوچكي از سراسر جهان به آن سوي آسمان خيره شد. بروس پترسون (Bruce A.Peterson) و پاول پرايس (Paul A.Price) از رصدخانه ملي استراليا با وجود آنكه در گير هوايي طوفاني بودند توانستند پس تاب مريي اين درخش را در نور مريي آشكار سازند . آشكار سازي آنها 90 دقيقه پس از ثبت درخش توسط HETE 2 انجام شد و آنها اين پس تاب را از قدر 12 رصد كردند. بلافاصله تلسكوپ VLT از مجموعه رصد خانه هاي جنوبي اروپا در شيلي به طيف نگاري از اين درخش پرداخت. بررسي طيف گرفته شده نشان از انتقال به سرخي معادل 1658/0 داشت. اين انتقال به سرخ به اين معني است كه منبع اين درخش در فاصله اي معادل 2 ميليارد سال نوري از ما قرار دارد. اين در حاليست كه اغلب درخشهايي كه تا كنون آشكار شده است در فاصله اي بين 5 تا 10 ميليارد سال نوري از زمين قرار دارند. بنابراين GRB 030329 نزديكترين درخش پرتو گاما به ما است كع تا كنون آشكار شده است ( البته غير از يك درخش ضعيف و غير عادي كه در خلال ابرنواختر 1998 bw آشكار شد).

 

پس تاب نوري و بسيار درخشان اين درخش گاما تا كنون توسط بسياري از اخترشناسان حرفه اي و حتي آماتور رصد شده است . نظير گروه رصدخانه نيرلو در فنلاند و تلسكوپ كوپك دانشگاه تكنولوژي ژاپن در توكيو.اين درخش در محدوده پرتوهاي ايكس و و امواج راديويي نيز بسيار پرفروغ بود اما نكته جالب در مورد اين درخش محل وقوع آن است. عكسهاي آرشيوي از ناحيه اي كه در خش در آن اتفا افتاده است نشان از آن دراد كه هيچ شي درخشانتر از قدر 22 در آن منطقه وجود ندارد درحاليكه انتظار مي رود خاوناده اي از كهكشانها در اين ناحيه موجود باشد تا در اثر برخوردهاي آن ناحيه اين درخش شكل گرفته باشد. جستجو ي اين ناحيه تا زمانيكه بازتاب نوري اين درخش كاملا فرو نشيند متوقف خواهد بود و پس از آن اخترشناسان به جستجوي دقيق تر اين ناحيه خواهند پرداخت. نكته جالب ديگر نيز در مورد اين درخش استثنايي وجود دارد. در طي كاهش نور پس تاب اين درخش چندين بار و در فاصله هاي زماني 30، 60 و 90 ساعت پس از درخش اصلي مجددا پر نور شد. اين درحاليست كه در درخشهاي عادي اين حالت تنها يكبار اتفاق مي افتد و يا براي مدت اندكي روند نزولي نورانيت آن متوقف مي شود. اين منجني نوري پيچيده شايد در اثر يك چگالي بالا و غير همگن از ابرهاي گازي اطراف منطقه درخش و يا منابع انرژي ديگر شكل گرفته باشد.

 

در هر صورت GRB 030329 داده هايي را در بر دارد كه ان را تبديل به بي نظير ترين درخش گاماي قابل مطالعه نموده است و فرصتي استثنايي را در اختيار اخترشناسان قرار دا ده است. جورج ريكر (George Ricker) از دانشگاه MIT و مسول پروژه HETE 2 در مورد بررسيهاي اين درخش مي گويد " هدف بعدي ما ادامه دادن به رصدهاي اين منبع غول آسا و شگفت است تا بتوانيم به منشا اين درخش پي ببريم"

 

برای خرید و دانلود پروژه های الکترونیک برنامه نویسی کامپیوتر و پروژه های آماری ما، به قسمت (آرشیو فایلهای فروشگاه) بروید ......

انتشار : ۹ مهر ۱۳۹۴

برچسب های مهم

مفهوم زمان از ديدگاه هايدگر


مفهوم زمان از ديدگاه هايدگر

ترانه جوانبخت

 

در اين مقاله به بررسي رساله هايدگر با عنوان ”مفهوم زمان“ مي پردازم. هايدگر در اين رساله به بحث درباره زمان پرداخته است. براي درك كتاب ” وجود و زمان“ بهتر است قبل از مطالعه آن به مطالعه رساله ”مفهوم زمان“ پرداخت.

از نظر هايدگر مفهوم زمان را مي توان در ابديت يافت و پيش شرط آن اشراف و درك كامل ابديت است. براي اين منظور بايد به ابديت ايمان يافت اما فيلسوفان به ايمان و يقين در اين باره هرگز نمي رسند چرا كه شك اساس فلسفه است و فلسفه هرگز نمي تواند حيرت را ازميان بردارد. الهيات از نظر هايدگر با دازاين انساني يعني هستي نزد خدا و هستي زمان مند در انسان سروكار دارد اما خدا نيازي به الهيات ندارد و ايمان به او وجودش را سبب نمي شود. ايمان مسيحي با آنچه در زمان روي داده مرتبط است. چون فيلسوف ايمان نمي آورد مي خواهد زمان را از خود زمان درك كند.

هايدگر زمان را به سه نوع زمان روزمره و زمان طبيعي و زمان جهاني تقسيم مي كند. در بحث زمان روزمره مي گويد كه زمان آن چيزي ست كه اتفاقات در آن رخ مي دهند. زمان در موجود تغيير پذير اتفاق مي افتد. پس تغيير در زمان است. تكرار دوره اي ست. هر دوره تداوم زماني يكساني دارد. ما مي توانيم مسير زماني را به دلخواه خود تقسيم كنيم. هر نقطه اكنوني زماني بر ديگري امتياز ندارد و اكنوني پيش تر و پس تر (بعدتر) از خود دارد. زمان يكسان و همگن است. ساعت چه مدت و چه مقدار را نشان نمي دهد بلكه عدد ثبت شده اكنون است. هايدگر مي پرسد كه اين اكنون چيست و آيا من انسان بر آن چيرگي و احاطه دارم يا نه؟ آيا اين اكنون من هستم يا فرد ديگري ست؟ اگر اين طور باشد پس زمان خود من هستم و هر فرد ديگر نيز زمان است و ما همگي در با هم بودنمان زمان هستيم و هيچ كس و هر كس خواهيم شد.

آيا من همين اكنون هستم؟ يا تنها آن كسي كه اين را مي گويد؟ هايدگر زمان طبيعي را همان ساعت طبيعي تبادل روز و شب مي داند كه دازاين انساني ان را مشخص كرده است. آيا من بر هستي زمان احاطه دارم و چيره ام؟ آيا خود را در اكنون دخيل مي دانم؟ آيا من خود اكنونم و دازاين من زمان است؟ آيا اين زمان است كه ساعت را در ما به وجود مي آورد؟

آگوستين جان انسان را زمان مي داند و در اعترافات خود به طرح اين پرسش پرداخته است. آگوستين مي گويد: اي جان در تو زمان را جستجو مي كنم و اندازه مي گيرم. آن دم كه ديگران ناپديد و محو مي شوند اشياء حادث و فاني تو را به موجوديتي مي آورند كه بر جا مي ماند. دازاين اكنوني همان هستي حاضر است و من اين هستي را در دازاين اكنوني اندازه مي گيرم نه اشياء فاني را كه در مي گذرند. آن دم كه زمان را اندازه مي گيرم هستي خود را و حال خود را اندازه مي گيرم.

 

پرسش درباره چيستي زمان ما را به تامل درباره دازاين مي كشاند و منظور از دازاين امر هستنده در هستي خودش است. دازاين همان حيات انساني ست و هر كدام از ما اين هستنده هستيم. يعني دازاين من هستم است.بيان اصيل هستي اظهار من هستم است. پس دازاين در حكم هستي من است.

اگر لازم است هستي انسان در زمان باشد پس ناچار بايد اين دازاين در فرمان هاي بنيادين هستي اش مشخص شود. هايدگر ساختارهاي بنيادين دازاين را شامل اين ويژگي ها مي داند:

١. دازاين هستنده اي ست كه با در جهان بودن مشخص مي شود. يعني حيات انساني با جهان سر كردن و با آن درگير شدن است. هستي انسان با درگير شدن ذهني با جهان و در آن درنگ كردن و مورد پرسش قرار دادن است. در جهان بودن به معناي مراقبت كردن از جهان است.

٢. در پي حكم در جهان بودن دازاين مي توان نتيجه گرفت كه دازاين با همديگر بودن و با ديگران بودن است. همين جهان را با ديگران داشتن به معناي براي ديگران بودن است.

٣. با هم داشتن جهان فرمان ممتاز هستي ست. روش بنيادين دازاين جهان يعني با هم داشتن آن است كه همانا سخن گفتن است. سخن گفتن كامل همان سخن گفتن گويا و واضح درباره چيزي ست. در سخن گفتن آدمي ست كه در جهان بودن او نقش دارد. سخن گفتن در واقع تفسير نفس دازاين نيز هست. اين نكته نشان مي دهد كه هر آن دازاين چه دركي از خود دارد و خود را چه فرض مي كند. در با همديگر سخن گفتن انسان نه تنها از موضوع مورد صحبت حرف مي زند بلكه تفسير او از اكنوني كه در اين گفتگو مي باشد نيز وجود دارد.

٤. دازاين هستنده اي ست كه خود را در حكم من هستم مشخص مي كند. دازاين همان طور كه در جهان بودن است دازاين من هم هست. دازاين در هر آني از آن خودش است.

٥. چون دازاين هستنده اي ست كه من هستم و با يكديگر بودن را مشخص مي كند مي توان نتيجه گرفت كه من تا حدودي دازاين خودم نيستم بلكه ديگران هستم. من با ديگران هستم و ديگران هم همين طور با ديگرانند.هيچ كس خود او نيست. او هيچ كس و توامان همه كس است. همين هيچ كس همان هركس است. پس دازاين هستنده اي ست كه من هستم است و هستنده اي ست كه هر كس است.

٦. دازاين در در جهان بودن هر آني هر روزه اش به هستي خودش برمي گردد. اگر در همه سخن گفتن ها از جهان سخن گفتن دازاين درباره خودش وجود دارد همه مراقبت ها مراقبت هستي از دازاين هم هست. يعني انسان در حين سخن گفتن از جهان از خودش هم دارد حرف مي زند و در عين حال مراقبت هستي از اونهفته است. من تا حدي خودم هستم و دازاين من در آنچه با آن در ارتباط هستم و آنجه مرا با شغلم پيوند مي دهد و به آن مشغولم نقش دارد. مراقبت از دازاين مراقبت از هستي را به دنبال دارد و اين همان تفسير دازاين است و به كمك اين تفسير دازاين را درك مي كنند.

٧. در حد متوسط دازاين روزمره بازتابي از من و نفس (خودم) نهفته نيست اما دازاين خود را در خود دارد. او در نزد خويشتن خويش وجود دارد. دازاين با آنچه با آن ارتباط دارد ظاهر مي شود.

٨. به دازاين نمي توان به اندازه هستنده استناد كرد. با اشارت به دازاين نمي توان از هستنده حرف زد. پيوند ابتدايي معطوف به دازاين تامل نيست بلكه خود تجربه كردن آن در سخن گفتن از آن است و تنها به شيوه سخن گفتن از دازاين است كه دازاين هر آنيت اش را داراست ولي بايد در نظر داشت كه در تفسير دازاين روزمرگي حاكم است. اين تفسير از طرف هر كس طبق سنت هاست. دازاين در خودش در دسترس است و تفسير آن با توجه به هستي آن است. اين يك پيش شرط است.

حيرت ما در پي درك دازاين در محدوديت در ناايمني و نقصان توان شناختي ما نيست بلكه در خود هستنده اي ست كه بايد بشناسيم يعني اين حيرت در امكان اساسي هستي خودش است. دازاين در هر آنيت وجود دارد. تا وقتي آني وجود دارد همان آن دازاين من است. تعيين آن تعييني دقيق براي اين هستي ست. هر كسي كه آن را انكار كند سخن گفتن از آن را از دست مي دهد. دازاين به انتها نمي رسد و در انتها دازاين وجود ندارد.پس فرجام دازاين ديگران عدم است و ديگر وجود ندارد و به همين دليل است كه دازاين ديگران نمي تواند جايگزين دازاين به معناي اصيل آن شود. پس من هرگز ديگري نيستم. فرجام دازاين من يعني مرگ من به اين معني نيست كه پيوند يكمرنبه گسسته شود. دازاين مي تواند خود را با مرگش يكي كند و اين منحصرترين امكان خويشتن دازاين است.

اين منحصرترين امكان هستي در شرف واقع شدن در يقين است و اين يقين از رهگذر ابهام حاصل مي شود. تفسير خود دازاين كه از يقين و اصالت جلوتر مي رود تفسير بر مرگ خودش است كه همراه با يقين است.

هايدگر مي پرسد زمان چبست؟ و دازاين در زمان چيست؟ دازاين در هر آن بر مرگ خود آگاهي دارد. دازاين به معني حيات انساني همان امكان داشتن است. يعني گذشتن مطمئن و در عين حال مبهم از خود ممكن است. هستي امكان بر مرگ واقف است و معلوم است كه آن را مي دانم اما به آن فكر نمي كنم. دانايي من از مرگ تفسيري از دازاين است. دازاين اين امكان را دارد كه مرگ خود را دور كند.

 

گذر زماني كه من به سوي آن مي روم عبور از من است. زماني مي رسد كه من در هيچ كدام از اينها نخواهم بود نه در انساني نه در بيهودگي ها نه در طفره رفتن ها و نه در ياوه گويي ها. اين عبور همه چيز را به سوي مرگ و عدم مي برد. اين عبور هيچ حادثه اي در دازاين من نيست چون با هر رويداد دازاين تغيير مي كند ولي از رفتن به عدم دازاين تغيير نمي كند. اين عبور چيستي نيست بلكه چوني ست يعني علت اصيل دازاين من را در بر دارد.

دازاين در نهايي ترين امكان هستي اش خود زمان است نه در زمان كه زمان خودش در آن و از آن وجود دارد. وقت نداشتن يعني زمان را به اكنون بد و ناجور هرروزگي انداختن. پديدار بنيادين زمان آينده است. زمان هيچ گاه به درازا نمي كشد چون در اساس هيچ درازايي ندارد.

دازاين خود بايد نفس زمان باشد. آن را با ساعت اندازه مي گيريم. آنگاه دازاين همراه با ساعت است. اين دازاين محاسبه مي كند و از چندي زمان مي پرسد. پس با زمان در اصالت و حقيقت يكي نيست. در پرسش از كي و چه مدت دازاين زمان خودش را گم مي كند. دازاين محاسبه شونده با زمان زمان است. زمان را در چه مدت آوردن پنداشتن آن در حكم حالاي اكنون است. دازاين از چوني مي گذرد و به چيستي هر آني درمي آويزد. دازاين اكنون خودش مي شود. همه اتفاقاتي كه در جهان رخ مي دهند براي دازاين محدود به اكنون مي شود. اين امر همان امر ”هنوز نه“ است. دازاين از آينده خلاص نمي شود. آينده نفس اكنون را به اندازه اكنون خودش شكل مي دهد و مي سازد. گذر به سوي آينده نمي تواند اكنوني شود وگرنه عدم خواهد بود.

دازاين در چيستي دلزده و ملول مي شود. دلزده از پر كردن روز مي شود. براي اين دازاين به اندازه اكنون بودني كه هرگز زمان ندارد زمان دراز مي شود. زمان تهي مي شود زيرا دازاين با پرسش از چندي (چه مقداري) زمان آن را طولاني و درازآهنگ كرده است. درحالي كه در اثناي بازگشت به گذشته هيچگاه خسته كننده نمي شود. در هرروزگي رويداد جهان در زمان در اكنون حادثمي شود و امر يكنواخت به حالا بازمي گردد. حالا از حالا تا آن موقع تا بعد تا حالاي ديگر.

دازاين كه به مثابه با همديگر بودن مشخص شده از سوي آنچه منظور هركس است از سوي آنچه رهاست همان جرياني كه كسي نيست و هيچ كس است هدايت مي شود. دازاين در هرروزگي و يكنواختي آن هستي اي نيست كه من هستم بلكه از آن همان هستي ست كه هركس است. دازاين زماني ست كه هركس در آن با ديگري و با يكديگر است. اين هركس- زمان ساعتي كه هر كس دارد زمان با يكديگر در جهان بودن را نشان مي دهد.

ساعت به ما حالا را نشان مي دهد اما هيچ ساعتي به ما آينده و گذشته را نشان نداده است. وقتي با ساعت روي دادن آتي حادثه اي را مشخص مي كنيم منظورمان آينده نيست بلكه تا كي بودن مدت و درازاي انتظار كشيدن حالاي من تا به حالاي گفته شده را مشخص مي كند. از زمان طبيعت (طبيعي) درمي يابيم كه زمان به جاي گذشته و آينده حالا مي باشد و زمان به مثابه اكنون تعبير مي شود. گذشته به مثابه ”نه ديگر اكنون“ و آينده به مثابه ”هنوز نه اكنون“ تفسير مي شود. گذشته را نمي توان بازآورد و آينده نامشخص و مبهم است.

 

طبيعت در هرروزگي به طور مداوم اتفاق مي افتد يعني تكرار مي شود. رويدادها در زمان وجود دارند اما زمان ندارند بلكه به طور گذرا و عبور كننده از رهگذر يك اكنون رخ مي دهند. اين زمان اكنوني فرجام يك دوره است. جهت مفهومي ست يگانه و برگشت ناپذير. همه اتفاقات از آينده اي بي انتها به گذشته اي بازنيامدني رخ مي دهند.

دو مورد برگشت ناپذيري و شبيه سازي بر نقطه اكنون وجود دارند. زمان شيفته وار دنبال گذشته مي دود. همگن سازي همساني زمان با فضا (مكان) است و زمان در اكنون واپس رانده مي شود. در واقع محور مختصات زمان T در كنار محورهاي مختصات مكاني X Y Z است.

قبلا و بعدا ضرورتا پيش تر و ديرتر نيستند. اموري در رديف ارقام كه بعد يا قبل از خود هستند هم نيستند. ارقام پيش تر و بعدتر ندارند و ابدا در زمان نيستند. زمان در خود دازاين است. دازاين متعلق به من و از آن من است. دازاين در هرروزگي است و قبل از آينده ناپايدار است. اين را وقتي درمي يابيم كه آينده و گذشته با هم تلاقي كنند. گذشته را نمي توان بازآورد. زمانمند كردن اكنون نمي تواند به گذشته نزديك شود پس گذشته در چنبره اكنون مي ماند تا در حكم اكنون خود دازاين تاريخي نشود اما دازاين از حكم اكنون تاريخي مي شود. در آينده دازاين گذشته خودش است. در چوني دازاين به آن برمي گردد. فقط كيفيت و چوني آن تكرارپذير است.

اگر گذشته را به عنوان يك امر تاريخي تجربه كنيم با امر گذشته فرق دارد و من هم مي توانم به آن برگردم. گذشته نزد تاريخ و وبال گردن آن است. نگراني از نسبيت باوري هراس از دازاين است. گذشته به مثابه تاريخ اصيل در چوني قابل تكرار است. اكنوني كه مي تواند در آينده باشد اولين گزاره هرمنوتيك است و آنچه اين گزاره مي گويد نفس تاريخيت است.

تا زماني كه فلسفه تاريخ را موضوع مورد مشاهده و تامل در روش مي داند و آن را تقسيم بندي مي كند به دنبال اين نخواهد بود كه تاريخ چيست. راز تاريخ در تاريخي بودن است.

زمان قاعده درست فردانيت است اما به سوي شكل گيري هستي هاي استثنايي نمي رود. او مستثنا كردن خود را نابود مي كند و همه را يكسان مي كند. هر كس در با هم بودن با مرگ به چوني برمي گردد. زمان چوني و كيفيت است. زمان چيستي نيست. من زمان هستم. من زمان خود هستم.

از نظر من چند نكته در رساله ”مفهوم زمان“ هايدگر وجود دارد:

١. هايدگر دازاين را هستي فعال انسان در نظر گرفته چرا كه دازاين از نظر او هستي درگير انسان با جهان و ديگران است و هستي نمي تواند منفعل باشد. اما هايدگر نحوه توسعه دازاين در انسان را شرح نداده و به اين موضوع كه چه عواملي در توسعه دازاين موثرند نپرداخته است. يكي از اين عوامل به نظر من مسافرت است. هر چقدر انسان بيشتر مسافرت كند بيشتر از زندان خود بيرون مي آيد و با جهان و ديگران ارتباط برقرار مي كند و درگير مي شود و در نتيجه همين مسافرت هاست كه انسان به شناخت جهان و ديگران مي پردازد و هستي فعال در او كه همان دازاين است توسعه مي يابد.

٢. اگر دو انسان را در مسافرت در نظر بگيريم اين پرسش را مي توان مطرح كرد كه آيا براي هر دوي اين افراد هستي فعال و در ارتباط با جهان و ديگران به يك ميزان توسعه مي يابد؟ جواب من به اين سئوال منفي ست. به نظر من ميزان توسعه هستي در انسان به انگيزه او بستگي دارد. بنابراين بين اين دو نفر آن كسي كه انگيزه بيشتري براي درگير شدن با جهان و ديگران در مدت اين سفر دارد بيشتر از فرد ديگر به توسعه هستي در خود كمك خواهد كرد.

٣. وقتي به اين پرسش فكر مي كردم كه آيا صرفا انگيزه انسان براي توسعه هستي كافي ست يا عوامل ديگر هم موثرند؟ به اين نتيجه رسيدم كه حتي اگر دو نفر در سفر يك مقدار انگيزه براي درگير شدن با جهان و ديگران داشته باشند دازاين در آنها به يك مقدار توسعه نخواهد يافت. به نظر من تجربه مهمترين عامل در اين مرحله است. فردي كه از جهان و انسان هاي موجود در سفرش آگاهي دارد بهتر از ديگري درگير آنها خواهد شد و بيشتر از ديگري جهان و انسان هايي كه در سفرش با آنها مواجه مي شود را مورد پرسش قرار خواهد داد و البته اين آگاهي در او بستگي به تجربه اي دارد كه از اين سفر قبلا به دست آورده و اگر به تعداد بيشتري نسبت به فرد ديگر اين سفر را تجربه كرده اين تجربه ها براي پرسش كردن درباره جهان و انسان هاي اين سفر به كمكش خواهد آمد. بنابراين به نظر من توسعه هستي در انسان تجربي ست.

٤. هايدگر مطرح كرده كه هركس كاملا خودش نيست بلكه تحت تاثير ديگران است. اين درست است كه ديگران در هستي هر كس نقش دارند اما هايدگر نگفته كه اين هستي در افراد مختلف تا چه حد تحت تاثير ديگران است. آنچه واقعيت دارد اين است كه تاثير ديگران در هر فرد نسبت به ديگري متفاوت است و مقدار اين تاثير بستگي به روحيه آن فرد دارد و نمي توان گفت كه تاثير ديگران در هر كس با ديگري برابر است.

٥. البته اين مورد را مي توانند براي اين موارد كه من بر متافيزيك هايدگر مطرح كردم وارد بدانند كه هايدگر نقش پررنگ سوبژه در متافيزيك را كه سبب انحراف آن شده كم رنگ كرده و دازاين را به عنوان آن وجود در نظر گرفته كه بايد در فلسفه مورد نظر ما باشد اما به دليل انحراف متافيزيك اين دازاين به وجود غير واقعي تبديل شده و انگيزه و تجربه و روحيه فردي كه من در اشكال هايي كه بر متافيزيك هايدگر گرفتم مطرح كردم هر سه مربوط به سوبژه است و تاثير منفي در برداشت درست از هستي دارد. در جواب اين انتقاد لازم است بگويم كه اگر چه نقش هايدگر در متافيزيك شبيه نقش كانت است كه سعي در اصلاح متافيزيك در تصحيح آن و برگرداندن متافيزيك از يك متافيزيك منحصر در سوبژه به يك متافيزيك جديد است و هايدگر شروع اين اشكال را از متافيزيك جزم گراي دكارت مي داند كه با مطرح كردن cogito صرفا سوبژكتيويته را مبناي متافيزيك قرار داد اما به نظر من حذف سوبژه انساني در متافيزيك تا حد قرار دادن آن به صفر امكان ندارد و نمي توان وجود را كل جهان و ديگران در نظر گرفت و سوبژه فرد را به طور كامل حذف كرد و تاثير جهان و ديگران را در او در نظر گرفت و پرسش كردن و سخن گفتن از جهان شامل ديگران را به عنوان هستي مطرح كرد بدون آن كه انگيزه و تجربه و روحيه فرد براي شناخت اين جهان شامل ديگران در نظر گرفته شود. به نظر من انتظار داشتن شناخت درست از هستي توسط يك فرد بدون در نظر گرفتن انگيزه و تجربه و روحيه تاثير پذيري او از جهان هستي امكان ندارد. بنابراين در حد صفر نزول دادن جايگاه سوبژه در متافيزيك هم نمي تواند راه حل براي رفع مشكل سوبژكتيويته باشد.

٦. نبايد از نظر دور داشت كه متافيزيسين ها هر يك به نوعي به اشكالات موجود در بحث متافيزيك پرداخته اند و مي بينيم كه گاهي فيلسوفاني چون كانت و هايدگر سعي در دور شدن از سوبژكتيويته صرف دكارتي داشته اند و متفكريني چون هگل سعي در نزديك شدن به مقولات ارسطويي داشته اند و كلي بودن وجود در متافيزيك را با نزديك كردن ديدگاه خود به مقوله ها خدشه دار كرده اند و هايدگر بر افرادي چون هگل ايراد گرفته كه با اين كار سبب شدند متافيزيك باز هم بيشتر از راه درست خود دور شود چرا كه از نظر هايدگر از افلاطون و ارسطو به بعد تا اواخر قرن بيستم متافيزيك در غرب سير انحرافي طي كرده كه هايدگر در كتاب سترگ خود ”وجود و زمان“ به رفع اين اشكال مهم پرداخته است.

 

منبع:

 

مفهوم زمان و چند اثر ديگر- مارتين هايدگر- ترجمه علي عبداللهي- نشر مركز- ۱۳۸۳- تهران

 

(استفاده از مقالات سايت تنها با ذكر نام نويسنده و لينك مستقيم به مقاله آزاد مي باشد)

 

برگرفته از وب سايت تاريخ فلسفه

http://philosophers.atspace.com/t_heidegger.htm

برای خرید و دانلود پروژه های الکترونیک برنامه نویسی کامپیوتر و پروژه های آماری ما، به قسمت (آرشیو فایلهای فروشگاه) بروید ......

انتشار : ۹ مهر ۱۳۹۴

برچسب های مهم

جهان واقع - واقعيت - حقيقت - منطق - آفرينش


واقعيت - حقيقت - منطق - آفرينش

 

جهان واقع

 

يكي از جهان هائي كه درك آن از پيچيده ترين و در عين حال جالبترين تصورات بشري را رقم ميزند، جهان واقعيت يا جهان بيرون است. درمقايسه با موجود زنده كه ميشايد آنرا وجودي بسته و محدود شمرد، جهان بيروني، جهان خارج ويا جهان واقعيت است. جهاني كه در مقايسه با طبيعت سازگار ونسبي موجود زنده آنچنان وحشي ومطلق است كه نمونه ها اصيل آنرا در سيارات تفـديده و سوزان و يا سرد و منجمد، حرارت و فشار بينهايت درون خورشيد ها و خلاء بينهايت سال نوري ميان ستارگان و سحابي ها و يا چگال بي نهايت سياه چاله ها و … ديگر اقاليم و عناصر بي نهايتي ميتوان جستجو كرد، و خيال وفهم آن تنها از طريق منطق و انديشه ميسر است، جهاني كه نمود آن فقط و فقط ماديت ميباشد ولا غير.

 

فهم اين دنيا بدان سبب دشوار است كه وجود ما عجين با حقيقت است ،حقيقتي كه از طريق تماس و لمس واقعيت و فهم آن در مغز پديدار ميگردد.

 

تماس و لمس واقعيت، از دو طريق منطقي و مستقيم انجام ميشود، كه حالت مستقيم آنرا حداقل با پنج راه عمده در انسان ميشناسيم، و شامل بينائي كه از لمس نور توسط پرده شبكيه چشم انجام ميگردد، بويائي و چشائي كه از طريق لمس شيميائي ماده پديد ميگردد واز اين نظر شباهت اساسي بين اين دو ميباشد، چنانكه در ميان شنوائي و لامسه نيز اين شباهت، بخاطر لمس فيزيكي ماده وجود دارد.

 

دستـگاههايي كه آنانرا اندام و يا عضو ميناميم عمل محسوس كردن جهان واقعيت را بر عهده دارند. اين بدان معناست كه اين اندام با تماس با جهان واقعيت و نمونه برداري از آن و تغييروتبديل اين نمونه ها به داده هاي خام و سپس انتقال اين داده ها از راه عضوي بنام عصب به اندامي ديگر كه آنرا با نام مغزميشناسم ونهايتاً با ترجمه آن داده ها به اطلاعاتي كه آنرا ادراك ميگوئيم، وسيله شناخت ما را از جهان واقعي فراهم ميسازند.

 

بدين ترتيب لمس واقعيات از طريق دستگاهها و اندام كامل ومشخص بدن انسان را حس وجمع آنرا حواس ميگويند.

 

كه آنان را با نام حواس پنجگانه مي شناسيم. ضروريست مشخص گردد كه اين احساس در مغز ترجمه و فهميده ميگردد، اما آنچنان معلوم ميگردد كه گوئي دقيقاً در همان نقطه تماس وبرخورد وجود دارند، و اين خود نيز يكي از دلايل پيچيدگي درك واقعيت ميباشد.

 

ديگر آنكه درك واقعيت داراي كيفيت جاري ميباشد، يعني داده هاي برآمده از اندام حسي بي وقفه ومستمر بسوي مغز روان است و مغز ما هرلحظه آنها را ترجمه و معني ميكند وبراي ما ميخواند. و از اين جهت شباهت فراواني با پخش مستقيم يك برنامه تلويزيوني و يا راديويي وجود دارد، كه دقيقاً بدليل شباهت اينگونه برنامه ها به برنامه هاي دستگاههاي وجود زنده بدان در اصطلاح پخش زنده نيز گفته ميشود.

 

يك ســوا ل : آيا ممكن است كه تماس خود را با جهان واقعيت قطع كنيم ؟

 

پاسخ آنست كه :

 

· اگر منظور، قطع مطلق تماس مادي با واقعيت باشد، اين به معني مجاورت با نيستي است، اما بايد گفت كه نيستي در جهان واقعيت برابر و هم ارز خلاء مطلق است، و خلاء مطلق نيز تنها از راه تماس منطقي قابل درك است و لمس آن توسط موجود زنده اصولاً بي معناست، بنابراين وجود چنين امكاني منتفي ومردود است.

 

· اما چنانچه منظور، قطع نسبي تماس مادي با واقعيت باشد، تجربه نشان داده است كه تماس موجود زنده با خلاء نسبي موجب مرگ نسوج در قسمت مماس ميگردد. به همين دليل فضانوردان درفضا ( خلاء نسبي ) اجبار به پوشيدن لباس فضانوردي داشته و بعنوان مثال نميتوانند با لباس آستين كوتاه مشغول به كار باشند !!!

 

· امّا چنانچه مقصود، قطع تماس به صورت قطع جريان داده هاي خام باشد، اين اتفاقيست كه گاهاً و به دلايل متفاوت رخ ميدهد و حاصل آن را ميتوان مانند نابينائي، ناشنوائي و غيره دانست.

 

· امّا اين انقطاع ميتواند در محل ترجمان داده هاي خام به ادراك رخ دهد، درين صورت حالاتي مانند مرگ، غش و يا بيهوشي پديد مي آيد.

 

مطالبي كه در بالا گفته شد، در واقع مقدمه و شرحي بود بر نحوه ادراك بشري از واقعيت در جهان متعارف،اما صورت كلي و تعريف جامع جهان واقع چيست ؟ تعريفي كه شموليت آن نه تنها بر جهان متعارف، بلكه جهان هاي بي نهايت را نيز در بر گيرد. در پاسخ ميتوان چنين گفت :

 

جهان واقع، جهاني است كه وقوع دارد، بدون وجود حقيقت .

 

در اين جهان چيزي آفريده و نابود نمي گردد، و صورت قدر مطلق جهان هستي است.

 

هيچ چيز در اين جهان وجود حقيقي ندارد زيرا در اين جهان حقيقت وجود ندارد (واقعيتِ بدونِ حقيقت )، امّا حقيقت بدونِ واقعيت نمي تواند به وجود آيد، اما ممكن است : نيستي!، كه صورتِ مطلق آن تنهااستثناء وجودِ هستي بي واقعيت ميباشد.

 

زمان، جهت، فاصله، ابتدا و انتها، عدد، و ... هرچه كه حقيقي است، در اين جهان بي معني است.

 

تنها و تنها ، ماديت هر وجود مادي را واقعيت ميگويند، صرف نظر از معني و ماهييت و نام آن.

 

در واقع، در ابتدا فقط ميتوان اين ماديت را درك و تجسم كرد و بعد از درك جسماني آن ميتوان بر آن نام نهاد.

 

به ديگر سخن جهان هستي را سواي از شخصيت حقوقياش جهان واقعيت مي ناميم.

 

اين جهان بستر هستي ميباشد، وجهان حقيقيريشه در اين جهان دارد.

 

بديهي است، ديوان شعري نانوشته ديگر تنها دفتريست خالي! ولي با نگاشتن غزل و مثنوي و چارپاره تبديل به ديوان اشعار حافظ ها، مولانا ها، و خيام ها ميگردد.

 

سخت افزار در رايانه را ميتوان همگون و مانندي از جهان واقعيت در عالم هستي دانست، آنچنانكه برنامه هاو دستگاه هاي نرم افزاري( به مثابه وجود حقيقي) با قرار گيري در فضاي سخت افزاري حقيقت مييابند و از جمع اين دو با هم رايانه شكل مي گيرد.

 

بايد توجه نمود كه داشتن سخت افزار بدون( فاقد) نرم افزار ممكن است ،اما بدون سخت افزار داشتن نرم افزار بي معني است.

 

واما ريشه حقيقت در واقعيت در مثال بالا، اثر آهن ربائي(مغناطيس) و ماده تشكيل دهنده آن است كه بر روي لوح فشرده رايانه اي(CD) قرار دارد و توسط رايانه بر روي آن نوشته ميگردد.

 

نكته ديگر آنكه اگر رايانه را خاموش كنيم، كسري از ثانيه و يا گذشت ميلياردها سال زمان براي روشن كردن دوباره آن هيچ تفاوتي را ايجاد نخواهد كرد.

 

اي دوست بيا تا غم فردا نخوريم وين يكدم عمر را غنيمت شمريم

 

فردا كه ازين دير كهن در گذريم با هفت هزار سالگان سر بسريم

 

خيام در چارپاره بالا اين واقعيت را در قالب برابري و هم سني با هفت هزار سال گان به استعاره بيان مي نمايد.

 

 

 

حقيقت، منطق و آفرينش

 

فهم، انديشه، تفكر، تخيل، تعقل، تصور، معرفت، وهم، خرد، پندار، راي و بالاخره هر آنچه كه در مغز پديد آيد را حقيقت نامند.

 

تا نيابم آنچه در مغز من است يك زماني سر نخارم روز و شب

 

تا كه عشـقت مطربي آغاز كرد گـاه چنگم گاه تارم روز و شب

 

آنچه از جهان واقع به مغزميرسد و در آنجا درك ميگردد و مفهوم مي يابد حقيقت است، به بيان ديگر ترجمان واقعيت را حقيقت گويند.

 

اين ترجمه در دستگاه مغز و با زبان منطق محقق ميگردد.

 

منطق ، قرارداد، قانون، دستور، فرمول و برنامه ايست كه واقعيت را به حقيقت مبدل ميسازد. پس ميتوان گفت، واقعيت و منطق يعني حقيقت يا:

 

حقيقت = منطق + واقعيت

 

پر واضح است كه با تغيير هر كدام از طرفين معادله فوق طرف ديگر نيز تغيير خواهد نمود، بطور مثال با دگرگوني منطق، حقيقت نيز متفاوت خواهد بود، امّا مقدار قدر مطلق معادله همواره ثابت است، باين معنا كه چيزي بر آن اضافه و يا از آن كاسته نمي گردد، و مفهوم آن اينست كه آفرينش و يا نابودي در كار نيست و تنها تغيير ممكن است، آقاي آلبرت انيشتين نيز آنرا در فيزيك با اين فرمول معروف اظهارنموده است:

 

E = mc 2

 

يك ســـوال : آيا آفرينش ممكن است؟

 

پاسخ آنست كه در جهان واقعيت آفرينش بي معناست ( نظريه نسبيت)، ولي در دنياي حقيقي آفرينش ممكن است، بدين معنا كه:

 

مغز كه زاينده جهان حقيقي است، داراي قسمتي بنام حافظه ميباشد كه اندوختن اطلاعات وارده از جهان واقع را ممكن ميسازد، اين اندوخته ها ميتواند به شكل هاي گوناگوني مانند اندوخته تصويري، اندوخته صوتي، اندوخته بويشي، اندوخته ... در حافظه ذخيره گردد، و مغز با بهره گيري و تغيير اين اندوخته ها ميتواند جهاني را بسازد كه جهان مجازي نام دارد.

 

جهان مجازي جهاني است حقيقي كه وجود( خارجي) ندارد ، يعني در جهان واقعي، وجود ندارد.

 

عمل آفرينش مجازي را تخيل مي نامند كه ميتواند خودآگاه يا ناخودآگاه باشد، قصه، خرافه، افسانه و...

 

مثال خودآگاه و خواب گونه اي ناخودآگاه از اين آفرينش است.

 

 

منبع :falsafe.blogspot.com

برای خرید و دانلود پروژه های الکترونیک برنامه نویسی کامپیوتر و پروژه های آماری ما، به قسمت (آرشیو فایلهای فروشگاه) بروید ......

انتشار : ۹ مهر ۱۳۹۴

برچسب های مهم

منظومه ها - منظومه شمسی


منظومه ها

 

ترجمه: لنا سجاديفر

 

منظومه به مجموعه اي از اجرام سنگين و سياراتي گفته ميشود كه همگي به دور يك ستاره در حال گردشند.

 

ما با منظومه شمسي به خوبي آشناييم. منظومه اي مشتمل از زمين و هفت سياره اصلي و خورشيد. علاوه بر سيارات اجرام كوچك فراواني در منظومه شمسي گرد خورشيد در حركتند از جمله كوتوله ها، سنگ هاي آسماني و ستاره هاي دنباله دارو همينطور ابرهاي نازكي از گازها و غبار كه به آنها ابرهاي ميان سياره گفته مي شود. بيش تر از 100 قمر طبيعي نيز در اين منظومه در چرخشند.

 

به جز خورشيد، زمين و ماه اجرام بسيار ديگري نيز وجود دارند كه با چشم غير مسلح قابل رصدند از جمله سيارات عطارد، زهره، مريخ، مشتري و زحل همينطور شهاب سنگ ها و ستارگان دنباله داري كه به طور موقت قابل مشاهده اند.

اجرام بسيار زياد ديگري نيز توسط تلسكوپ ها در منظومه شمسي رصد شده اند.

 

از سال 1990 ستاره شناسان سيارات زياد ديگري در اطراف ستاره هاي دوردست كشف نموده اند. با مطالعه بر روي اين اجرام و نحوه گردششان به دور ستاره مركزي، دانشمندان اميدوارند اطلاعات كلي تر و جامعي در خصوص منظومه ها به دست آورند. براي مثال مي دانيم كه درمنظومه ما چهار سياره كوچك با سطوح سخت و نزديك به خورشيد به نامهاي عطارد، زهره، زمين و مريخ همينطور چهار سياره غول پيكر با سطوح غير جامد گازي در فاصله دورتر از خورشيد به نامهاي مشتري، زحل، اورانوس و نپتون وجود دارند اما كشف ستاره اي كه داراي چندين سياره غول پيكر گازي كه در مدارهاي نزديك به آن ستاره در گردشند مايه حيرت دانشمندان و ستاره شناسان گرديد. براي مثال يك سياره تقريبا به اندازه مشتري حول مداري به دور ستاره 51 پگاسي (51 Pegasi) كشف شده. فاصله مدار اين سياره تا ستاره نسبت به فاصله مدار سياره عطارد در منظومه شمسي به خورشيد، كمتر است.

 

منظومه شمسي

 

خورشيد بزرگترين و مهمترين جرم آسماني در منظومه شمسي است كه 8/99 درصد جرم منظومه شمسي را به خود اختصاص داده است.بيشتر گرما، نور و انرﮊي لازم براي تشكيل و ادامه حيات توسط خورشيد تامين مي شود. لايه هاي بيروني خورشيد داغ و متلاطم است. گازهاي داغ و ذرات باردار پيوسته از اين لايه به فضا متساطع مي شوند. اين جريان گازها و ذرات، بادهاي خورشيدي را ايجاد مي كنند كه بر همه چيز در منظومه شمسي مي وزند.

 

طبق قانون كپلر(Johannes Kepler) ستاره شناس آلماني در اوايل قرن 17 سيارات در مدارهايي بيضي شكل حركت مي‌كنند كه خورشيد در يكي از كانونهاي آن قرار دارد.

 

چهار سياره داخلي (نزديك به خورشيد) عمدتا حاوي آهن مي باشند. به اين چهار سياره، زميني ها گفته مي شود چون از لحاظ اندازه و تركيبات بسيار شبيه زمينند. چهار سياره بيروني (دورتر از خورشيد) گلوله هاي عظيم گاز هستند. تقريبا بيشتر جرم آنها را هيدروﮊن و هليم تشكيل مي دهد كه همين امر باعث گرديده كه اين سيارات بيشتر شبيه خورشيد باشند تا زمين. لايه هاي زيرين اين سيارات ابرهاي ضخيم از گازست ولي ممكن است هسته بعضي از آنها جامد باشد.

 

سياره ها ي كوتوله يا سياركها اجرام گرد كوچكي هستند كه دور خورشيد مي چرخند. بر خلاف سيارات اين اجرام كوچك نيروي گرانش قابل ملاحظه اي براي تاثير گذاري بر حركت اجرام ديگر ندارند. اين سياركها اغلب به همراه دسته هايي از اجرام آسماني كوچك تر از خود در حركتند. به عنوان مثال در مداري به نام كمربند اصلي كه مابين مدارهاي مريخ و مشتري قرار دارد ميليونها جرم كوچك آسماني و سياره كوتوله در گردشند.

 

سياركهاي ديگري نيز در مداري به نام كمربند كايپر(Kuiper)، دورتر از مدار نپتون در گردشند. اين مدار يكپارچه مملو از اجرام كوچك نظير شهاب سنگها و اجرام يخ زده و غيره است. در مقايسه با سياره ها، اجرام موجود در كمربند كايپر به حركات و گردش نامنظم درمدار خود گرايش دارند. از جمله سياركهاي موجود در اين منطقه مي توان به پلوتو و 2003 يو بي 313 (2003 UB313) كه از پلوتو بزرگتر است نام برد.

 

به جز عطارد و زهره بقيه سيارات منظومه شمسي داراي قمر مي باشند. سيارات دروني (سياره هاي نزديك به خورشيد) قمرهاي كمي دارند. زمين يك قمر و مريخ داراي دو قمر كوچك است اما سيارات بيروني (سياره هاي دور از خورشيد) با تعداد زياد قمرهايشان، هر كدام مثل يك منظومه مي باشند. مشتري داراي حداقل 63 قمر است. از بين اين قمرها، چهار قمر كه از همه بزرگترند به نام گاليله (Galileo) ثبت شده اند. اين ستاره شناس ايتاليايي د رسال 1610 موفق به كشف آنها با يكي از بدوي ترين تلسكوپ ها شد.

 

بزرگترين قمر مشتري كه بزرگترين قمر موجود در منظومه ما نيز مي باشد گانيمد (Ganymede) نام دارد. اين قمر از عطارد نيز بزرگتر است. سياره زحل داراي حداقل 56 قمر مي باشد. بزرگترين قمر زحل، تيتان (Titan)، جوي ضخيم تر از جو زمين دارد و از عطارد بزرگتر است. اورانوس حداقل 27 قمر دارد و نپتون داراي 13 قمر است. احتمال وجود قمرهاي بيشتر حول سياره هاي غول پيكر بيروني كه هنوز كشف نشده باشند بسيار زياد است.

 

بعضي از سيارك ها و اجرام كوچك آسماني نيز داراي قمر هستند. پلوتو داراي قمريست كه نصف خود اين سياره كوتوله است و " 2033 يو بي 313 " قمري دارد كه تقريبا يك هشتم آن است.

حلقه اي از غبار و اجرام كوچك پيرامون همه سياره هاي غول پيكر را وجود دارد. حلقه زحل براي ما آشناترين حلقه است اما حلقه هاي باريكي نيز حول مشتري ، اورانوس و نپتون وجود دارند.

 

ستاره هاي دنباله دار، توپهاي يخي هستند كه ساختمان آنها متشكل از يخ و سنگ است. زمانيكه يكي از اين توپهاي يخي به خورشيد نزديك مي شود، بخشي از يخهاي موجود در مركز آن بخار مي شوند اين بخار تحت تاثير بادهاي خورشيدي قرار گرفته و به شكل دنباله اي براي توپ يخي در مي آيد و به اين شكل ستاره اي دنباله دار به وجود مي آيد.

 

ستاره شناسان ستاره هاي دنباله دار را در دو گروه اصلي طبقه بندي كرده اند. گروه دوره طولاني، كه بيش از 200 سال طول مي كشد تا يك دور كامل حول خورشيد بزنند و گروه دوره كوتاه كه دور خود را در مدت زماني كمتر از 200 سال طي مي كنند.

 

ستاره هاي دنباله دار اين دو گروه متعلق به دو منطقه متفاوت در منظومه شمسي هستند. ستاره هاي گروه دوره طولاني در منطقه اي به نام ابر اورت (Oort) مستقرند. ابر اورت نام گروهي از ستاره هاي دنباله داريست كه در فاصله اي دورتر ازمدار پلوتو قرار گرفته اند. نام اين منطقه از نام ستاره شناس آلماني، جان اورت (Jan H. Oort) گرفته شده است. وي براي اولين بار حضور اين ابر را اعلام نمود. ستاره هاي دنباله دار دوره كوتاه در كمربند كايپر هستند. در هر دو منطقه ابر اورت و كمربند كايپر، اجرامي ديده مي شود كه مربوط به دوره شكل گيري سيارات در منظومه شمسي است.

 

سياره هاي كوچك ديگري نيز در اين منظومه حضور دارند كه در واقع سنگهاي آسمانيند. مدار بعضي از اين اجرام بيضي شكل است و به قسمتهاي دروني تر از مدار زمين و حتي مدار عطارد نيز مي رسند. مدار بعضي ديگر دايره شكل است و در فضاهايي ميان مدارهاي سيارات بيروني قرار دارد. بيشتر اين اجرام در فضايي به نام كمربند سنگهاي آسماني، در فضايي بين مدارهاي سياره هاي مريخ و مشتري در حال گردش به دور خورشيدند. اين منطقه شامل بيش از 200 سنگ آسماني مي باشد كه قطر آنها بيش از 100 كيلومتر(60 مايل) است. دانشمندان تخمين مي زنند كه بيش از000/750 سنگ آسماني با قطر بيش از 1 كيلومتر (5/3 مايل) و ميليون ها سنگ كوچك تر در اين كمربند وجود دارند. در اين منطقه حتي سنگهايي يافت شده كه چندين سنگ كوچك تر حول آنها در گردش است.

 

شهاب سنگهاي كوچك نيز گروهي از اجرام فلزي يا صخره اي هستند. زمانيكه اين اجرام وارد جو زمين مي شوند، رده اي نوراني به جاي مي گذارند كه ناشي از تلاشي و تجزيه آنهاست.

برخي از اين اجرام كوچك پس از عبور از جو، به زمين برخورد مي كنند. بيشتر اين شهاب سنگها اجرامي هستند كه در كمربند سنگهاي آسماني تشكيل شده اند. در اواخر قرن بيستم ستاره شناسان شهاب سنگهايي را كشف كردند كه از مريخ و ماه مي آمدند. خيلي از شهاب سنگها قطعات جدا شده از ستاره ها ي دنباله دارند.

 

در منظومه شمسي، منطقه اي وجود دارد شبيه به قطره اشك. اين منطقه آكنده از ذرات باردار الكتريكي مي باشد كه توسط خورشيد توليد شده اند. دانشمندان هنوز ابعاد دقيق اين منطقه را اندازه گيري نكرده اند ولي گمان مي رود كه وسعت اين منطقه از قسمت لبه پايين اشك، حدود 15 بيليون كيلومتر(9 بيليون مايل) باشد.

 

ساختمان منظومه شمسي

 

بسياري از ستاره شناسان بر اين عقيده اند كه منظومه شمسي از غباري بسيار عظيم و دوار به نام غبار خورشيد تشكيل شده است. براساس اين تئوري، غبار خورشيد به سبب گرانش شديد خود متلاشي شده. شمار ديگري از ستاره شناسان وقوع يك ابر نواختر در نزديكي غبار خورشيد را دليل تلاشي آن مي دانند. زمانيكه توده بزرگ غبار خورشيد منقبض شد چرخش آن سريعتر گرديد و به يك صفحه سياره اي مبدل شد.

 

تئوري غبار خورشيد معين مي نمايد ذراتي كه در صفحه سياره اي وجود داشتند با برخورد به يكديگر به اجرام شبه سياره يا سيارك ها تبديل شدند. برخي از اين اجرام با يكديگر تركيب شده و در نهايت هشت سياره بزرگ اين منظومه را شكل داده اند. بقيه اجرام تشكيل دهنده اقمار، سياره هاي كوتوله، اخترك ها و ستاره هاي دنباله دار بوده اند. همه اجرام بزرگ و كوچك موجود در منظومه شمسي دور خورشيد، در يك جهت، و تقريبا در يك صفحه، در گردشند چرا كه همه آنها در اصل اعضاي يك صفحه بزرگ سياره اي هستند.

 

بيشتر مواد و ذرات موجود در غبار خورشيد، بر اساس تئوري غبار خورشيد، در هنگام انقباض به مركز اين توده كشيده شده و در آن قسمت تحت فشار كافي، منجر به تشكيل خورشيد گرديده اند. در اين هنگام انفجار هاي خورشيدي آغاز و بادهاي خورشيدي شروع به وزيدن نمودند. اين بادها به اندازه اي شديد بودند كه عناصر سبك از جمله هيدروﮊن و هليم را با خود به قسمتهاي داخلي منظومه آوردند. شدت اين بادها در قسمتهاي بيروني كمتر و در نتيجه اجتماع هيدروﮊن و هليم در اين مناطق بيشتر از بخشهاي درونيست و اين توجيه مناسبي براي اين مسئله مي باشد كه سيارات دروني كوچك تر و صخره اي هستند ولي سيارات بيروني غول پيكرند و تقريبا به طور كامل از هيدروﮊن و هليم تشكيل شده اند.

 

منظومه هاي ديگر

 

ستاره هاي زيادي داراي صفحه سياره اي پيرامون خود مي باشند كه به نظر مي رسد اين صفحه ها همان سيستم هاي منظومه اي باشند. در سال 1983 يك تلسكوپ مادون قرمز تصويري از صفحه سياره اي حول ستاره وگا (Vega)، درخشان ترين ستاره در صورت فلكي ليرا (Lyra) تهيه نمود. اين اكتشاف اولين مدرك به دست آمده مبين وجود مجموعه هايي شبيه به منظومه شمسي در نقاط ديگر فضا به حساب مي آيد. در سال 1984 ستاره شناسان صفحه سياره اي ديگري پيرامون ستاره پيكتوريس بتا (Beta Pictoris) در صورت فلكي پيكتور(Pictor) مشاهده نمودند.

 

در اوايل قرن 21 ستاره شناسان بيش از 50 ستاره را كشف كردند كه مانند خورشيد سياراتي درحال گردش به دورخود دارند. در اغلب موارد تنها يك سياره به دور ستاره در گردش ديده شده است كه احتمالا سياره پوشيده از گاز و بدون سطوح سخت است.

 

Pasachoff, Jay M. "Solar system." World Book Online Reference Center. 2004. World Book, Inc.

 

http://www.worldbookonline.com/wb/Article?id=ar518960

برای خرید و دانلود پروژه های الکترونیک برنامه نویسی کامپیوتر و پروژه های آماری ما، به قسمت (آرشیو فایلهای فروشگاه) بروید ......

انتشار : ۹ مهر ۱۳۹۴

برچسب های مهم

رصد شهابهاي برخوردي با ماه


رصد شهابهاي برخوردي با ماه

بيشتر رخدادهايي كه موجب ايجاد دهانه ي ماه و سيارات داخلي منظومه شمسي شدند، در سال يك ميليارد آغازين پيديش منظومه شمسي به وقوع پيوستند. با اين وجود هنوز هم گهگاه شاهد برخوردهايي هستيم كه سبب ايجاد دهانه هايي مي شوند. در 18 و 19 نوامبر 1999، چندين رويداد برخوردي با قدرهي آغازي بين 3+ و 7+ در لبه ي تاريك ماه ، با چشم غير مسلح رصد شد و به وسيله ي نوار ويدئويي ثبت گرديد. اين درخشش ها بر اثر برخورد شهاب هاي بارش اسدي به وجود آمدند. چرا كه مركز نهر شهابواره ي 1899، در 49 : 04 زمان جهاني ، تنها 0002/0 واحد نجومي با زمين فاصله داشت.

به جز موارد بسيار استثنيي، نظير آنچه كه به وسيله ي گرواس ثبت شد، درخشش حاصل از برخورد، فقط زماني قابل رؤيت است كه در محل برخورد يك پس زمينه ي تاريك داشته باشيم. بنابراين شرايط مناسب بري رصد چنين پديده ي،در موارد زير به وجود مي آيد:

1. در نور زمين تاب ماهِ نو.

2. در لبه ي تاريك ماه در تربيع اول يا دوم.

3. در طول يك ماه گرفتگي كلّي

كه مورد اخير بهترين شرايط را دارد، اما متأسفانه كمتر از دو مورد ديگر اتفاق مي افتد. در برخوردهي اسدي 1999، فاز ماه %62 بود؛ در حالي كه در رويداد دهانه Giordano Brunoماه ،فاز 11 درصد داشت.

 

 

نور زمين تاب

حداكثر روشنايي زمين تاب ماه، در طول يك خورشيد گرفتگي كلّي اتفاق مي افتد. اين مقدار به منظور مطالعه ي پديده ي تاج خورشيدي، اندازه گيري مي شود، و روشنايي آن 3/9 10باركم نورتر از قرص خورشيد است. اين بدان معني است كه ماه در نور زمين تاب، مانند ستاره ي با قدر 3- مي درخشد. روشنيي (B) زمين تاب ماه در كسوف كلي 22 سپتامبر 1968، در حدود 13+ بر ثانيه قوسي مربع بود.

ماه گرفتگي

بري اندازه گيري روشنايي ماه در يك خسوف كلي، مرسوم است كه يك ستاره را از فكوس خارج مي كنند و تصويرش را با ماه گرفته، مقايسه مي كنند. معمولاً روشانيي ماه در خسوف كامل مانند روشانيي ستاره اي با قدر صفر است. اما گاهي هم در موارد نادر ، تا قدر 3+ كم نور مي شود. بنابرين روشانيي سطح ماه (B)، معمولاٌ 16+ بر ثانيه قوسي مربع است.

تربيع اول يا آخر ماه

ماه تربيع، حد واسط دو مورد قبلي است. در تربيع، ربع تاريك ماه به وسيله ي ربعي از زمين روشن مي شود. بنايرين نوري كه از زمين به ماه مي رسد و آن را روشن مي كند، نصف نور زمين تاب در ماه نو است. روشانيي سطحي ماه در وضعيت تربيع، حدود 14+ بر ثانيه قوسي مربع است. بنابرين، در صورتي كه بخش روشن ماه به وسيله اي پوشانده نشود، درخشش زياد اتمسفر و همچنين سفيدگري ذاتي چشم، باعث مي شود كه روشنيي مؤثر پس زمينه، حتي از روشنايي زمين تاب هم بيشتر باشد.

نكته رصدي

با توجه به پيش بيني اوج حاصل از نزديكي توده 1932 به زمين در بامداد روز يكشنبه، با استفاده از يك تلسكوپ كوچك و نظاره كردن بخش تاريك ماه، شانس خود را در شكار شهابهاي برخوردي درخشان بر سطح ماه رقم بزنيد. لازم به يادآوري است كه براي بارش اسدي 1378 با ZHR موثر 150000 تعداد حدود 8 شهاب برخوردي تخمين زده شده بود كه نتايج رصدي نيز با دقت خوبي با آن در تطابق بودند. البته براي بارش اسدي امسال اين ممكن است اين شانس اندك باشد اما رصد حتي يك شهاب برخوردي با ماه بسيار هيجان انگيز خواهد بود. رصد گران آماتور پرسابقه در كنار تجربه از شانس نيز بهره مند هستند.

آرش نبي زاده حقيقي

عضو واحد پژوهشي بارش شهابي

انجمن علمي پژوهشي نجم شمال

http://www.nssra.ir/

ارسال شده توسط : محمد احمدي

 

برای خرید و دانلود پروژه های الکترونیک برنامه نویسی کامپیوتر و پروژه های آماری ما، به قسمت (آرشیو فایلهای فروشگاه) بروید ......

انتشار : ۹ مهر ۱۳۹۴

برچسب های مهم

انواع زمان - زمان خورشیدی - زمان نجومی - زمان استاندارد


زمان :

 

دوره اي است كه يك عمل يا يك رويداد رخ مي دهد .از هر چيزي كه تغييرات منظم دارد مي توان براي سنجش زمان استفاده كرد . زمان مانند طول و جرم يك مفدار بنيادي در فيزيك است و بعد چهارم آن محسوب مي شود . براي اندازه گيري زمان سه روش موجود است . دو روش اول بر مبناي حركت روزانه ي زمين به دور محورش است . اين روش ها به وسيله ي حركت ظاهري خورشيد در آسمان ( زمان خورشيدي ) يا حركت ظاهري ستارگان در آسمان ( زمان نجومي ) تعيين مي شود . روش سوم اندازه گيري زمان مبني بر دوران كامل زمين به دور خورشيد ( زمان زيجي ) است .

 

زمان خورشيدي :

 

حركت ظاهري خورشيد از عرض آسمان براي مدت هاي طولاني براي اندازه گيري زمان استفاده مي شد . در تمام مكان ها وقتي كه خورشيد به بالاترين نقطه ي آسمان مي رسيد ظهر محسوب مي شود . اين نقطه نصف النهار است . فاصله ي ميان گذر پياپي خورشيد از عرض نصف النهار يك روز است و اين روز طبق عادت به 24 ساعت تقسيم شده است .طول روز مطابق با خورشيد در تمام سال يكسان نيست . اين متغير بودن به دليل بيضوي بودن مدار زمين و ميل دايرةالبروج نسبت به معدل النهار ( استواي آسمان ) است . اين اختلاف گاهي به 16 دقيقه هم مي رسد . با اختراع ساعتي دقيق در قرن 17 اين اختلاف معني دار شد . به اين ترتيب زمان خورشيدي ( كه مبني بر حركت فرضي خورشيد با سرعت هموار در سراسر سال مي باشد ) اختراع شد

 

زمان استاندارد :

 

نيم روز هر محل زماني است كه خورشيد به بالاترين نقطه خود در آسمان رسيده باشد . هنگامي كه مردم ساكن در نقاط غربي يك محل هنوز به نيمه ي روز نرسيده اند ساكنان نقاط شرقي عصر را از سر گذرانده اند . با چرخش زمين نقاط مختلف از شرق به غرب به ترتيب به نيمه روز مي رسند . زمان استاندارد ( كه مبني بر زمان خورشيدي است ) در سال 1883 طي موافقت نامه اي بين المللي براي پرهيز از پيچيدگي كه در اثر استفاده ي هر جامعه از ساعت محلي خود بوجود آمده بود معرفي شد . طي اين موافقت نامه زمين به 24 ناحيه ي زماني دسته بندي شدكه هر ناحيه 15 درجه ي طول جغرافيايي را به خود اختصاص مي دهد. كه اين تقسيم بندي يك تقسيم بندي طبيعي است زيرا سياره ي زمين با سرعت 15 درجه در ساعت به دور خودش مي گردد.منطقه ي اصلي نصف النهار صفر درجه است كه از رصدخانه ي سلطنتي گرينويچ در انگلستان مي گذرد. مناطق زماني ديگر بر حسب فاصله از غرب يا شرق گرينويچ دسته بندي شد . در هر منطقه ي زماني تمام ساعت ها يك عدد را نشان مي داد . در سال 1966 كنگره ي آمريكا از تصويب نامه ي زماني متحدالشكل كه باعث بنا شدن 8 منطقه ي زماني براي آمريكا و متصرفاتش شده بود اجتناب كرد . در سال 1983 چندين كرانه ي منطقه ي زماني تغيير كرد و به همين دليل آلاسكا كه قبلا تحت پوشش 4 منطقه ي زماني بود تحت پوشش يك منطقه ي واحد در آمد . در كشتيراني ساعت ها معمولا زمان محلي گرينويچ را كه ميانگين زمان گرينويچ (GMT) مي گويند نشان مي دهند . منجمان اين سيستم را با نام زمان جهاني (UT) به كار مي برند .

 

زمان نجومي :

 

مكان اصلي آن اعتدال بهاري ( يك مكان خيالي در آسمان كه با صحت زياد توسط منجمان اندازه گيري مي شود ) است. موقعيت اعتدال بهاري توسط ستارگان ثابت تعيين مي شود . (يك روز نجومي زماني آغاز مي شود كه فلان ستاره ي معين از يك نصف النهار عبور مي كند و درست در لحظه اي كه همان ستاره دوباره از همان نقطه عبور مي كند اين روز به پايان ميرسد . اين روز 23 ساعت و 56 دقيقه و 09/4 ثانيه است كه 4 دقيقه كوتاهتر از روز خورشيدي متوسط است)زمان خورشيدي را كه مبني بر مكان ستاره ها است را زمان نجومي مي گويند . ساعتي را كه براي اندازه گيري زمان نجومي تنظيم شده باشد را ساعت نجومي گويند . رصد خانه ي نيروي دريايي آمريكا در واشنگتن از جدول هاي رياضي براي نتيجه گرفتن زمان خورشيدي ميانگين از زمان نجومي ميانگين استفاده مي كند. زمان خورشيدي ميانگين بدين گونه داراي خطاهايي در حد 1 در ميليون است . بين ساعت خورشيدي ميانگين و ساعت نجومي اختلافي وجود دارد كه اين اختلاف به دليل چرخش هم زمان زمين به دور خود و به دور خورشيد به وجود مي آيد . مطابق با زمان نجومي ميانگين زمين بعد از 365 روز و 6 ساعت و 9 دقيقه و 54/9 ثانيه و مطابق با زمان خورشيدي ميانگين زمين بعد از 365 روز و 5 ساعت و 48 دقيقه و 5/45 ثانيه به اعتدال بهاري برميگردد . اين اختلاف 20 دقيقه و 04/24 ثانيه مي باشد. زمان زيجي :زمان خورشيدي ميانگين و زمان نجومي ميانگين هيچ كدام صحيح نيستند . كه اين به دليل نامنظم بودن حركت زمين در مدارش است. اختلاف در سرعت چرخش زمين به مقدار 1 يا 2 ثانيه در سال مي رسد . مجموع اين اختلاف در 200 سال گذشته به 30 ثانيه رسيد بعلاوه سرعت حركت زمين رفته رفته به ميزان 1000/1 در ثانيه در هر 100 سال كاهش مي يابد.بعضي از اين دگرگوني ها مي توانند به حساب بيايند اما دگرگوني هايي كه نامنظم هستند نمي توانند به حساب بيايند.اين اشكالات در سال 1940 با معرفي زمان زيجي كنار گذاشته شد . زمان زيجي به طور عمده توسط منجمان براي محاسبه ي دقيق محل سيارات و ستاره ها استفاده مي شود. زمان زيجي مبني بر دوران سالانه ي كامل زمين به دور خورشيد است.عصر زمان زيجي 4 ثانيه ديرتر از عصر زمان جهاني است .بنابر اين زمان زيجي هر لحظه با فرمول زير براي طول ميانگين هندسي خورشيد تعريف مي شود :............ L = 279^4148/04"+129602768"/13T+1"/089T 2 در اينجا T زمان زيجي است كه بر حسب قرن ژولياني برابر 36525 روز زيجي ، از عصر بنيادي اندازه گيري مي شود .

 

روز و ساعت :

 

روز مهمترين دوره ي زماني براي انسان هاست . روز به 24 ساعت مساوي تقسيم مي شود . البته ساعت هاي روز هميشه مساوي نبودند . قبل از بكارگيري ساعت هاي مكانيكي در قرن 14 ميلادي هر ساعت يك دوازدهم دوره ي روشنايي روز بود و ساعت ها در زمستان كوتاهتر از تابستان بود . عدد 24 از گذشته هاي دور به يادگار مانده است و ممكن بود هر عدد ديگري باشد . مبناي شمارش در تمدن بابلي هاي باستان به جاي ده كه امروزه به كار مي بريم شصت بود و تقسيم ساعت به 60 دقيقه و دقيقه به 60 ثانيه از آن جا سرچشمه گرفته است . اولين ساعت ها : طلوع و غروب خورشيد اولين واحد هاي زمان براي بشر بودند . بلند و كوتاه شدن سايه هاي قطعات چوب، سنگ ها و درخت ها نيز براي بشر زمان را در روز نشان مي دادند . با حركت ستارگان آنها داراي يك نوع ساعت بسيار بزرگ شده بودند. بشر متوجه شده بود كه در هنگام شب ستارگان مختلفي ظاهر مي شوند . مصريان قديم بر اساس طلوع 12 ستاره ، شب را به 12 مرحله ي زماني تقسيم كردند . آنها روز را نيز به 12 قسمت تقسيم كردند و شبانه روز 24 ساعت ما بر پايه ي تقسيمات شب و روز مصريان است . مصريان همچنين با قطعاتي از چوب همراه با عقربه ساعت هاي آفتابي مي ساختند . اين ساعت ها داراي 12 دوره ي زماني براي تقسيم روز بوده و اولين ساعت هاي ساخته شده بودند . شكل بعدي و تكامل يافته ساعت ، بوسيله ي بشر كه از آب و آتش استفاده مي كرد ، ايجاد شد . يك شمع با فرو رفتگي هايي بر روي بدنه ، در هنگام سوختن از يك فرورفتگي تا فرورفتگي ديگر ، زمان را اندازه مي گرفت . يك ظرف با سوراخ كوچكي در كف ، مي تواند روي آب قرار گيرد . پس از گذشت زمان معين ظرف از آب پر شده و فرو مي رود . در حدود 2000 سال پيش بشر ساعت ديگري را ساخت و آن عبارت بود از دو ظرف شيشه اي توخالي متصل به يكديگر بطوريكه شن مي توانست از يك ظرف به ظرف ديگر جاري شود . ظرف بالا با مقدار كافي شن كه در عرض يك ساعت از سوراخ جاري مي شد . در حدود 140 سال قبل از ميلاد ، يونانيان و رومي ها از چرخ هاي دندانه دار براي اصلاح ساعت آبي استفاده كردند ،يك جسم شناور در يك ظرف ديگر قرار گرفته و با چكيدن آب به داخل ظرف ، اين جسم بالا مي رود . اين جسم به يك چرخ دندانه دار وصل بوده و اين چرخ عقربه اي را كه روي درجات تعيين شده قرار داشت ، مي -چرخاند. سـاعت آبي : در اين نوع ساعت، از جريان يك نواخت آب استفاده ميشده، به اين ترتيب كه داخل ظرف مدرج سوراخ دار را با آب پر ميكردند كه آب قطره قطره از سوراخ كوچك مي چكيده، و با توجه بمقدار آب خروجي، زمان تا حدودي معلوم ميشده است . ساعت شني يا ماسه اي : از دو حباب شيشه اي چسبيده به هم تشكيل ميشده كه ميان آن، سوراخ باريكي برايرد شدن شن يا ماسه تعبيه ميكردند، تا شنها بتدريج از حباب بالا به حباب پايين جمع شود . بعد ظرف را وارونه ميكردند و همان عمل تكرار ميشد . با معلوم شدن تعداد دفعات جابجا شده شن ها در حبابها، حدود تقريبي زمان مشخص ميگرديد . ساعت شمعي : در اين نوع ساعت، بدنه شمع مدرج مي شد و با سوختن شمع و كوتاه شدن آن زمان را محاسبه مي كردند. اشكال جديدتر ساعت : با پيشرفت علم و دانش بشري، بتدريج ساعتهاي دقيق تر مكانيكي، وزنه اي، فنردار، برقي، باطري دار و كامپيوتري جاي ساعتهاي آبي، آفتابي و ماسه اي را گرفتند . مخصوصا" از زمان استفاده انسان از فنر جهت راه انداختن چرخ هاي دندانه دار، كه به ساعت شمار و دقيقه و حتي ثانيه شمار متصل هستند، سنجش دقيق زمان براي همه بطور ساده امكان پذير گرديد . در اوايل قرن شانزدهم اولين ساعت مچي آهني، كه نسبتا" زمخت بوده، توسط يكنفر آلماني ساخته شد . بعدها اواخر قرن هجدهم با استفاده از فنر و چرخ دندانه هاي بسيار كوچك،امكان ساختن ساعتهاي مچي ظريف بوجود آمد، بطوريكه اولين ساعتهاي مچي شبيه ساعتهاي امروزي، در كشور سوئيس «از سالهاي 1790 به بعد» ساخته شد . بين سالهاي 1865 تا 1868 بزرگترين، حجيم ترين و جسيم ترين ساعت ديواري جهان، در كليساي سن پير در فرانسه نصب گرديد ارتفاع ساعت 1/12 متر عرض آن 09/6 متر و ضخامتش 7/2 متر بوده كه از 90000 قطعه تشكيل يافته . در مقابل بزرگترين ساعت، ظريف ترين ساعت دنيا فقط 98/0 ميلي متر قطر دارد . ساعت آفتابي :يكي از كهن ترين روشهاي تشخيص زمان ، گردش روزانه خورشيد در آسمان بود. روميان ، روز را هشت قسمت مي كردند و هر قسمت را يك ساعت مي ناميدند. ساعتهاي آنها در زمستان كوتاه و در تابستان طولاني بود. با استفاده از يك ساعت آفتابي به راحتي مي توان زمان را از حركت خورشيد به دست آورد. يك ميله كه در جايي نصب شده باشد، سايه ايجاد مي كند. در تمام مدت روز كه خورشيد در آسمان گردش مي كند. مكان سايه نيز به آرامي عوض مي شود. از مكان سايه مي توان فهميد كه ساعت چند است. پيش از اختراع ساعتهاي ارزان قيمت امروزي ، بسياري از مردم براي نگاه داشتن زمان از ساعتهاي آفتابي استفاده مي‌كردند. دقيق ترين زمان سنج : دو زمان سنج اتمي كه در 1964 در آزمايشگاه پژوهشي نيروي دريايي آمريكا در شهر واشنگتن نصب شده اند ، دقيق ترين زمان سنج جهان به شمار مي آيند . اين دو زمان سنج كه بر مبناي دوره ي انتقالي اتم هيدرژن ( 649/1420450751 سيكل در ثانيه ) عمل مي كنند ، داراي خطاي 1 ثانيه در 1700000 سال مي باشند . شب و روز: خورشيد هر روز از مشرق طلوع مي كند و به آرامي بالا مي آيد. مسير حركت آن در آسمان به شكل يك نيم دايره است. پس از پيمودن اين مسير ، در افق فرو مي رود. و شب آغاز مي شود. زندگي انسان ، جانوران و گياهان تحت تاثير گردش شب و روز است. به هنگام روز ، برخي از جانواران استراحت مي كنند و شب به جستجوي غذاي خود مي پردازند. انسان و برخي از جانوران عكس آنها عمل مي كنند. با شروع روز بسياري از گلها ، گلبرگهاي خود را باز مي كنند و شب آنها را مي بندند. عوامل پيدايش شب و روز:در زمانهاي قديم ، مردم عقيده داشتند كه خورشيد واقعا در آسمان حركت مي كند و شب و روز به وجود مي آورد. مثلا مصريان بر اين باور بودند كه خداي خورشيد به نام «رع» ارابه آتشين خود را هر روز در آسمانها مي راند. امروزه مي دانيم كه اين خورشيد نيست كه حركت مي كند بلكه سياره ما زمين ، مانند فرفره از غرب به شرق مي چرخد. ما در اثر چرخش زمين تصور مي كنيم كه خورشيد در آسمان حركت مي كند. هنگامي كه يك بخش رو به خورشيد قرار مي گيرد، روز در آن آغاز مي شود. در همان هنگام ، بخش ديگر زمين كه رو به خورشيد نيست در تاريكي فرو مي رود. يك بار چرخش زمين به دور خود، يك شبانه روز است.

 

طولاني ترين مقياس زمان :

 

در تاريخ شماري و تقويم هندو مقياسي به نام كالپا (kalpa ) وجود دارد كه معادل 4320 ميليون سال كره ي زمين است . در علم نجوم سال كيهاني مدت زمان يكبار گردش خورشيد دور مركز كهكشان راه شيري است . ( معادل 225 ميليون سال ما در كره ي زمين ) در اواخر دوره ي كرتاسه يعني حدود 85 ميليون سال پيش ، سرعت چرخش زمين به دور خورشيد بيشتر بود و از اينرو يك سال 3/370 روز را در بر مي گرفت . در دوران كامبرين يعني حدود 600 ميليون سال پيش ، يك سال 425 روز را شامل مي شد. كوتاهترين مقياس زمان : از آنجايي كه نيروي كشندي ( جزر و مدي ) ماه طول روز را در كره ي زمين دچار نوسان مي كند و در نتيجه در هر قرن يك ثانيه به طول روز اضافه مي گردد ، لذا از سال 1960 به اينطرف در تعريف ثانيه براي مقياس زمان تجديد نظر شد . در گذشته يك ثانيه معادل يك قسمت از 86400 قسمت ميانگين يك سال خورشيدي بود حال آنكه اينك برابر يك قسمت از 31556925974 قسمت ميانگين يك سال خورشيدي مي باشد كه از نقطه نظر تقويم نجومي سال 1900 ميلادي به عنوان معيار انتخاب شده است .در آوريل 1982 چارلز چنگ موفق شد در آزمايشگاه بل در ايالت نيوجرزي در آمريكا يك ضربان نور ليزري توليد كند كه زمان پايداري آن فقط 30 فمتو ثانيه بود . طول اين ضربان نوري 9 ميكرومتر يعني 14 طول موج محاسبه گرديد . روشنايي روز-صرفه جويي در زمان : طي جنگ جهاني اول در بريتانيا و آمريكا ساعت ها را يك ساعت از زمان استاندارد جلوتر كشيدند . دليل اين كار استفاده از روشنايي روز براي كار و صرفه جويي در مصرف برق بود . جلو كشيدن ساعت براي افراد بسيار راحت تر است تا اين كه يك ساعت زودتر سر كار حاضر شوند . در بريتانيا هنوز در ماه هاي تابستان از ساعت تابستاني كه يك ساعت جلوتر از ساعت گرينويچ است استفاده مي شود . دولت روزي را كه بايد ساعت ها جلو يا عقب كشيده شود تعيين مي كند. پيكان زمان : هنگامي كه انسان مي كوشيد تا جاذبه ي گرانشي را با مكانيك كوآنتوم يكي كند بايد نظريه ي «زمان موهومي » را نيز در آن دخالت مي داد . زمان موهومي راستا و جهت هاي قابل تشخيصي در فضا ندارد . اگر كسي بتواند بر حسب زمان موهومي بسمت شمال برود الزاما بايد بتواند به عقب برگشته و از جنوب سر درآورد ، به همين نحو اگر كسي بر حسب زمان موهومي بتواند به سمت جلو برود الزاما بايد بتواند عقبگرد كرده و بسوي عقب برود . اين به معني آن است كه در زمان موهومي بين سمت هاي پس و پيش تفاوت مهمي وجود ندارد . از سوي ديگر ، همانطور كه همه مي دانيم ، در « زمان حقيقي » بين سمت هاي جلو و عقب اختلاف فاحشي موجود است . قوانين علم بين گذشته و آينده تمايزي بوجود نمي آورد . با وجود اين هنوز هم در زندگي معمولي ، بين راستاهاي سمت جلو و سمت عقب در زمان حقيقي اختلاف بزرگي موجود است . براي توضيح بيشتر ليواني را در نظر آوريد كه از روي ميز بر كف زمين بيفتد و تكه تكه شود . اگر شما فيلمي از اين واقعه برداشته و به نمايش بگذاريد خواهيد ديد كه قطعات ليوان به ناگاه روي زمين جمع شده و به صورت ليوان سالم و كاملي در آمده و بر روي ميز پس مي جهد . حتي اگر شما از جريان هم قبلا اطلاعي نداشته باشيد باز مي توانستيد به سادگي بگوييد كه فيلم به عقب برگشته است زيرا چنين ماجرايي هرگز در زندگي معمولي سابقه ندارد . توضيحي كه مي توان به اين پرسش داده مي شود كه چرا جمع و جور شدن تكه هاي ليوان از كف زمين و پس پرش آن بر روي ميز به حقيقت نمي پيوندد و ما آن را نمي بينيم اين است كه چنين چيزي مخالف قانون دوم ترموديناميك است . اين قانون گوياي آن است كه پيوسته در هر سيستم بسته مقدار بي نظمي يا انتروپي نسبت به زمان افزايش مي يابد . به عبارت ديگر اين حالت شكلي از قانون مرفي مي باشد كه مي گويد :« اشياء هميشه تمايل به كجروي دارند !» ليوان سالمي كه بر روي ميز قرار گرفته است نمايانگر حالتي از نظم غايي است ، ولي ليوان شكسته اي كه بر كف زمين پراكنده شده است نمودار حالتي از بي نظمي است . افزايش بي نظمي يا انتروپي نسبت به زمان ، مثالي است از آنچه پيكان زمان ناميده مي شود و چيزي است كه گذشته را از آينده متمايز ساخته و سمت و جهتي به زمان مي دهد . دستكم سه پيكان مختلف از زمان وجود دارند كه عبارتند از : 1- پيكان ترموديناميك زمان و آن سويي از زمان است كه در آن بي نظمي يا انتروپي افزايش مي يابد . 2- پيكان روانشناختي زمان و آن سويي است كه ما گذشت زمان را در آن احساس مي كنيم و جهتي كه ما گذشته را به ياد مي آوريم و نه آينده را . 3- پيكان كيهان شناسي زمان و آن سويي از زمان است كه كيهان در آن جهت بجاي انقباض در حال انبساط است ...... ادامه دارد .......

برای خرید و دانلود پروژه های الکترونیک برنامه نویسی کامپیوتر و پروژه های آماری ما، به قسمت (آرشیو فایلهای فروشگاه) بروید ......


تئوری حسابداری 1 تالیف دکتر ساسان مهرانی و دکتر غلامرضا کرمی

تئوری حسابداری 1 تالیف دکتر ساسان مهرانی و دکتر غلامرضا کرمی اسکن کامل (جلد اول)   حجم این فایل 126 مگابایت می باشد لطفا تا دانلود کامل شکیبا باشید. ...

دانلود پاورپوینت فصل هفتم کتاب تئوری حسابداری (جلد 1) تألیف دکتر ساسان مهرانی، دکتر غلامرضا کرمی و سید مصطفی سید حسینی

دانلود پاورپوینت فصل هفتم کتاب تئوری حسابداری (جلد 1) تألیف دکتر ساسان مهرانی، دکتر غلامرضا کرمی و سید مصطفی سید حسینی

  فرمت فایل: pptx تعداد اسلاید ها: 56     این فایل شامل موارد زیر است: عنوان مقدمه دیدگاه های مختلف در مورد صورتهای مالی رابطه بین صورت های مالی رویکرد ترازنامه ای (دارائی - بدهی) صورت های مالی ترازنامه گروه حسابهای ترازنامه ای دارایی ها مفهوم قابلیت مبادله و ... ...

دانلود پاورپوینت فصل پانزدهم کتاب تئوری حسابداری (جلد 2) تألیف دکتر ساسان مهرانی، دکتر غلامرضا کرمی، مهتاب جهرومی و سیدمصطفی سیدحسینی

دانلود پاورپوینت فصل پانزدهم کتاب تئوری حسابداری (جلد 2) تألیف دکتر ساسان مهرانی، دکتر غلامرضا کرمی، مهتاب جهرومی و سیدمصطفی سیدحسینی

  فرمت فایل: pptx تعداد اسلاید ها: 23 حجم فایل: 3 مگابایت     مقدمه: در فصل های قبل پیرامون واکنش بازار سرمایه به انتشار اطلاعات حسابداری بحث شد، تحقیقات بازار سرمایه بر دو رویداد انتشار اطلاعات و واکنش بازار سرمایه تمرکز دارند .در تئوری نمایندگی این موضوع مطرح می ... ...

آموزش نرم افزار شالی

آموزش نرم افزار شالی

آموزش نرم افزار حسابداری شالی (شرکت داده پردازی کاشان) آدرس سایت شرکت: https://kdps.ir/ مجموعه فایل PDF آموزش نرم افزار شالی شامل حساب و انبار + تمرین و حل تمرین ... ...

دریافت فایل : آموزش نرم افزار شالی
پاسخ تست ها و حل المسائل  حسابداری میانه 1 - جمشید اسکندری

پاسخ تست ها و حل المسائل حسابداری میانه 1 - جمشید اسکندری

دانلود پاسخ نامه تست ها و حل المسائل حسابداری میانه 1 - جمشید اسکندری مفید برای کلیه دانشجویان حسابداری ... ...

دانلود پاورپوینت کار با نرم افزار هلو

دانلود پاورپوینت کار با نرم افزار هلو

کار با نرم افزار هلو     فرمت فایل: pptx تعداد اسلاید ها: 29     بخشی از محتوا: کار با نرم‌افزار هلو طی 4 بخش انجام می‌شود: بخش اول (اطلاعات اول دوره) بخش دوم (انتهای عملیات اول دوره) بخش سوم (ورود اطلاعات طی دوره) بخش آخر (بستن حسابها) اجرای اولیه برنامه ... ...

رایانه کار حسابدار مالی

رایانه کار حسابدار مالی

شامل 3 سری سوالات رسمی و اساسی رایانه کار مالی همراه با جواب و همچنین شامل 2 سری سوالات پراکنده و عمومی مطرح درباره موضوع درس     ******** ... ...

خلاصه کتاب اخلاق و مسولیت اجتماعی+- دکتر رمضان علی رویایی

خلاصه کتاب اخلاق و مسولیت اجتماعی+- دکتر رمضان علی رویایی- منطبق با سرفصلهای دکتری  ...

جزوه تایپ شده درس بهایابی 2 مخصوص دانشجویان رشته حسابداری

جزوه تایپ شده درس بهایابی 2 مخصوص دانشجویان رشته حسابداری

جزوه تایپ شده درس بهایابی 2 مخصوص دانشجویان رشته حسابداری   تایپ شده( با رنگ های مختلف همراه با جدول بندی به صورت کاملا جذاب) pdf آماده پرینت 33 صفحه مناسب همه دانشجویان رشته حسابداری و مرتبط در مقطع کاردانی و کارشناسی دانشگاه های دولتی، غیر دولتی، آزاد، غیرانتفاعی، ... ...

دانلود آموزش نرم افزار حسابداری پیشرو

دانلود آموزش نرم افزار حسابداری پیشرو

آموزش نرم افزار حسابداری پیشرو     فرمت فیلم: mp4 مدت زمان پخش: 9 دقیقه و 44 ثانیه حجم فیلم: 21 مگابایت     فرمت فایل: pdf تعداد اسلایدها: 76 حجم فایل: 36 مگابایت     تصاویری از محیط فایل pdf: فایل pdf شامل موارد زیر است: عنوان پیشرو یک سیستم ... ...

جزوه حسابداری مالی استاد کرمی دستنویس

جزوه دستنویس حسابداری مالی استاد کرمی در دو بخش به صورت دستنویس و بسیار مفید ...

دانلود پاورپوینت عدم اطمینان در محیط اقتصادی (تئوری حسابداری) با توضیحات کامل

دانلود پاورپوینت عدم اطمینان در محیط اقتصادی (تئوری حسابداری) با توضیحات کامل

پاورپوینت با موضوع عدم اطمینان در محیط اقتصادی (از کتاب تئوری حسابداری دکتر ساسان مهرانی فصل دهم جلد دوم) با توضیحات کامل در 35 اسلاید و با فرمت قابل ویرایش برای ارائه در سمینارهای کلاسی تهیه شده است. در پاورپوینت حاضر به موارد زیر پرداخته می شود: بسم الله الرحمن الرحیم ... ...

پاورپوینت کامل کتاب تصمیم گیری در مسائل مالی دکتر وکیلی فرد

پاورپوینت کامل کتاب تصمیم گیری در مسائل مالی دکتر وکیلی فرد مناسب اساتید و کنفرانس دانشجویان حسابداری   ارائه مبحث ریسک و بازده - 12 کتاب تصمیم گیری در مسائل مالی دانلود فصل 13 مبحث تامین مالی کوتاه مدت و میان مدت فایل ارائه فصل 14 -تامین مالی بلند مدت ارائه فصل 15 کتاب تصمیم ...

دانلود سوالات و پاسخ های کتاب حسابداری مدیریت (دکتر نیکبخت)

دانلود سوالات و پاسخ های کتاب حسابداری مدیریت (دکتر نیکبخت)

این کتاب شامل سوالات و تمرین های فصول و پاسخ های آنها می باشد فرمت فایل :pdf تعداد صفحات: 102 ... ...

جزوه درس تئوری حسابداری 1 ( بر اساس کتاب هندریکسون ترجمه توسط دکتر پارساییان)

جزوه درس تئوری حسابداری 1 ( بر اساس کتاب هندریکسون ترجمه توسط دکتر پارساییان)

این جزوه بر اساس کتاب تئوری حسابداری هندریکسون که توسط دکتر علی پارسیان ترجمه شده ،گردآوری و تنظیم شده است. در این جزوه سعی شده است به مطالب مهم و کاربردی پرداخته شود و نکات کلیدی هر فصل مشخص شده است. دانشچویانی که فرصت مطالعه کامل کتاب را ندارند می توانند از این جزوه ... ...

جزوه درس تئوری حسابداری2 (بر اساس کتاب دکتر ساسان مهرانی)

جزوه درس تئوری حسابداری2 (بر اساس کتاب دکتر ساسان مهرانی)

این جزوه برگرفته از مطالب تئوری حسابداری2-دکتر مهرانی تنظیم گردیده است تعداد صفحات:43  این جزوه توسط دکتر موسوی شیری تدریس شده است.   دانشچویانی که فرصت مطالعه کامل کتاب را ندارند می توانند از این جزوه خلاصه شده بهره مند شوند. همچنین دانشجویانی که کتاب را مطالعه نموده ... ...

جزوه مکاتبات تجاری و گزارش نویسی مالی مخصوص دانشجویان حسابداری

جزوه مکاتبات تجاری و گزارش نویسی مالی مخصوص دانشجویان حسابداری

جزوه مکاتبات تجاری و گزارش نویسی مالی مخصوص دانشجویان حسابداری     pdf آماده پرینت اسکن شده با کیفیت بسیار عالی دستنویس، خوش خط و خوانا 31 صفحه فهرست مطالب: مستند سازی مکاتبات تجاری یا بازرگانی مکاتبات اداری تفاوت بین دفتر روزنامه و سند ارکان نامه های ... ...

دانلود کاملترین پکیج آموزش نرم افزار حسابداری پارمیس

دانلود کاملترین پکیج آموزش نرم افزار حسابداری پارمیس

محتوای فیلم های آموزشی نرم افزار پارمیس پلاس تعداد ویدئو ها : 20 فایل نوع فایل : MP4 قابل پخش در موبایل،کامپیوتر و سایر دستگاه ها نمونه ای از فیلم آموزشی       محتوای فایل های ویدئویی تعداد ویدئوها : 20 نوع فایل : MP4 قابل پخش در موبایل،تبلت،کامپیوتر و... فیلم ... ...

دانلود کتاب اصول حسابداری 1 تالیف عبدالکریم مقدم-  علی شفیع زاده مرجع اصلی پیام نور

دانلود کتاب اصول حسابداری 1 تالیف عبدالکریم مقدم- علی شفیع زاده مرجع اصلی پیام نور

کتاب اصول حسابداری 1 تالیف عبدالکریم مقدم- علی شفیع زاده  به عنوان منبع اصلی دانشگاه پیام نور در رشه های حسابداری، مدیریت، اقتصاد و ....شامل 418 صفحه به همراه نمونه سوالات چند سال اخیر مخصوص ورودی های 94و 95 به بعد در قالب pdf و پاور پوینت شامل فهرست مطالب زیر ارائه می ... ...

دانلود پاورپوینت کار با نرم افزار سپیدار همکاران سیستم

دانلود پاورپوینت کار با نرم افزار سپیدار همکاران سیستم

کار با نرم افزار سپیدار همکاران سیستم     نوع فایل: PowerPoint تعداد اسلاید (ها): 32     مقدمه: پیش بینی تولید جهت شناسایی مواد مورد نیاز برای تولیدات مختلف کاربرد دارد و به کاربر کمک می کند که اگر می خواهد تعدادی محصول با فرمول های مختلف کند به چه مواد اولیه ای ... ...

دانلود جزوه حسابداری مالیاتی 2 کریمی

دانلود جزوه حسابداری مالیاتی 2 کریمی

جزوه حسابداری مالیاتی 2 آماده برای دانلود مشخصات استاد: کریمی تعداد صفحات: 311 فرمت: پی دی اف PDF کیفیت: عالی حجم: 9.32 مگابایت نوع جزوه (تایپی یا دست نویس): تایپی (اسلاید) ... ...

جزوه حقوق تجارت(بازرگانی)مخصوص دانشجویان رشته حسابداری مقاطع کاردانی و کارشناسی

جزوه حقوق تجارت(بازرگانی)مخصوص دانشجویان رشته حسابداری مقاطع کاردانی و کارشناسی

جزوه حقوق تجارت(بازرگانی)مخصوص دانشجویان رشته حسابداری مقاطع کاردانی و کارشناسی     مناسب همه دانشجویان رشته حسابداری و مرتبط در مقطع کاردانی و کارشناسی دانشگاه های دولتی، غیر دولتی، آزاد، غیرانتفاعی، پیام نور و... pdf آماده پرینت   90 صفحه   اسکن شده با کیفیت ... ...

متن کامل سیستمهای اطلاعاتی حسابداری دکتر محسن دستگیر - دکتر علی سعیدی

متن کامل سیستمهای اطلاعاتی حسابداری دکتر محسن دستگیر - دکتر علی سعیدی تا پایان فصل 7 به تعداد 392 صفحه pdf   ...

دانلود فایل اکسل حسابداری

دانلود فایل اکسل حسابداری

عنوان پروژه : فایل اکسل حسابداری تعداد صفحات : 12 فرمت فایل : excel توضیحات فایل :  این فایل شامل موارد زیر می باشد . - ارتباط - سند حسابداری - دفتر روزنامه - دفتر کل - تراز آزمایشی - صورت سود و زیان - صورت حساب سرمایه - ترازنامه  - بستن حسابهای موقت - تراز ... ...

آموزش نرم افزارمحک ( pdf + فیلم)

آموزش نرم افزارمحک ( pdf + فیلم)

  عنوان: آموزش نرم افزار محک بصورت کاربردی نوع فایل: pdf + فیلم این آموزش شامل بخش های زیر می باشد:       -تعریف اطلاعات پایه: در این قسمت نحوه وارد کردن اطلاعات در سیستم نرم افزار محک را فرا می گیرید. انبار صندوق بانک دستگاه های کارتخوان حساب های کل حساب ... ...

دانلود فایل اکسل صورت مالی و حسابداری شرکت

دانلود فایل اکسل صورت مالی و حسابداری شرکت

عنوان پروژه : صورت مالی و حسابداری شرکت تعداد صفحات : 13 فرمت فایل : excel توضیحات فایل : این فایل شامل موارد زیر می باشد . - ساعات کاری - فیش حقوقی - صفحه بانکی جهت واریز وجه گروهی - خلاصه وضعیت دریافتی ها و کسورات - ساعات کاری روی پروژه - بیمه - خلاصه وضعیت ... ...

حسابداری مالی دکتر یدالله تاری وردی

دانلود حسابداری مالی دکتر یدالله تاری وردی و کلاس کنکور کارشناسی ارشد حسابداری مالی ...

جزوه حسابداری و حسابرسی آزمون حسابدار رسمی

جزوه حسابداری و حسابرسی آزمون حسابدار رسمی

جزوه حسابداری و حسابرسی آزمون حسابدار رسمی(استاندارد های حسابداری ایران )   حجم فایل 107 مگابایت   ... ...

فرمول های مدیریت مالی دوره کارشناسی و کارشناسی ارشد

فرمول های مدیریت مالی دوره کارشناسی و کارشناسی ارشد

با سلام به دانشجویان گرامی دوره : کارشناسی و کارشناسی ارشد فرمول های کتاب مدیریت مالی دوره کارشناسی و کارشناسی ارشد حسابداری بصورت روان و سلیس در تعداد 24 صفحه بصورت pdf که شامل: ( ارزش زمانی پول,بودجه بندی سرمایه ای در شرایط اطمینان,بودجه بندی سرمایه ای در شرایط ... ...


مطالب تصادفی

  • 1200 روش مات کردن حریف در شطرنج فقط با 2 حرکت کاملاً تصویری و واضح
  • فارسی نویس فارسی نویسی در نرم افزارهای گرافیکی و تدوین فیلم فتوشاپ افتر افکت اتوکد و ....
  • پاورپوینت ترس فوبی انواع فوبیا آثار و علائم فوبیا فوبی مربوط به درس روانشناسی
  • آموزش ساخت تابلو ثابت و روان بهمراه برنامه ها و فیلمها
  • ماشین حساب بورس تحت ویندوز ماشین حساب بازار سرمایه حسابگر بورسی دقیق
  • کوره القایی 150 وات قدرتمند سیم داغ کن و ذوب کردن
  • اینورتر 12 ولت به 220 ولت 300 وات مجهز به فن خنک کننده و خروجی درگاه usb

بزرگترین پورتال فروش پروژه های آماری، برنامه نویسی، الکترونیک، ریاضی و فیزیک، کارآموزی، کامپیوتر، اندروید و ....آدرس سایت ما: jafar0023.4kia.ir